تیرنگ، حجت الاسلام و المسلمین حاج محمد حسین گلکار استاد و محقق حوزه و دانشگاه و معاونت پژوهش مرکز تخصصی حوزوی تمدن اسلامی:
بیان گردید که یکی از بحرانهای مرتبط با جامعه انحراف باورها و ارزشهای الهی و دینی جامعه میباشد که در آسیبشناسی باورهای دینی در عصر امام حسین (ع) آسیبهای وارده بر باورهای دینی را میتوان به دودسته تقسیم کرد:
۱. آسیبهای ایجابی (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)،
۲. آسیبهای سلبی (آنچه در اسلام بوده متروک و مهجور گردد).
در یادداشت قبل آسیبهای ایجابی جامعه در زمان قیام امام حسین که میتواند مانع تمدنساز امام شود بیان گردید در این یادداشت به آسیبشناسی در بعد سلبی جامعه در زمان امام حسین علیهالسلام میپردازیم
اشاره
یکی دیگر از موارد آسیب بر باورهای دینی در عصر امام حسین (ع) که دین را بهکلی از محتوا تهی کرد، شیوع تفکر «مرجئه گری» بود که موجب جداشدن «عمل» از حوزه «ایمان» گردید. یکی از معانی «ارجاء»، «تأخیرانداختن» است و وجه تسمیه پیروان این تفکر به «مرجئه نیز از همین باب است.» . «مرجئه» را ازآنجهت به این اسم خواندهاند که بین «عمل» و ایمان جدایی قایلاند و معتقدند که عمل در حقیقت ایمان، شرط نشده است و مرتبه «عمل» بعد از مرتبه «ایمان» قرار دارد. به عقیده آنها مؤمن کسی است که «لفظاً» یا «قلباً» به اسلام گرایش داشته باشد؛ ازاینرو، بین ایمان پیامبر (ص) و ایمان ظاهری تارک الصلاة یا هر عیاش و آلوده به انواع منکرات که فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقی قایل نیستند و هر دو را به یک اندازه مؤمن میدانند.
تاریخچه مرجئه
زمینه پیدایش «مرجئه» مربوط به دهه چهارم هجری به بعد است؛ ولی تشکل یافتن آن به نیمه دوم قرن اول هجری مربوط میشود، زیرا از یک سو «ارجاء» مربوط به ماجرای قتل عثمان و جنگ علی (ع) با ناکثین و قاسطین است که تأثیر مهمی بر گرایشهای سیاسی و به دنبال آن بر گرایشهای مذهبی از خود بر جای گذاشت. برایناساس، برخی از آنان با انگیزههای شخصی و کسانی نیز به دلایل فکری و مذهبی خاص گفتند: «ما در امر عثمان و علی (ع) قادر به تشخیص حق از باطل نبوده، کار آنان را به خدا واگذار میکنیم.». از پیروان این عقیده میتوان افرادی مثل «عبدالله بن عمر»، «سعد بن ابیوقاص»، «اسامة بن زید» و گروهی از تابعین را نام برد. از سوی دیگر به ماجرای حکمیت و خروج خوارج بر امیرالمؤمنین (ع) مربوط است.
از جمله مسائل مهمی که خوارج به دفاع از آن برخاستند مسئله «کافر دانستن مرتکب کبیره» بود که به حکم آن عثمان را به دلیل خلافهایش و علی (ع) را به دلیل رضایتدادن به حکمیت (هر چند که به اضطرار بود) مهدورالدم میدانستند. طبیعی است که چنین موضعگیری تندی، واکنشهایی نیز به همراه دارد. از برخورد این دو ایده (عدم قضاوت در تأیید و یا تکذیب عثمان و علی (ع) و کافر دانستن مرتکب کبیره) با هم کمکم اندیشه جدایی «عمل» از «ایمان» در اذهان مسلمانان نضج گرفت و با حمایت حکومت وقت و تأیید علمای دربار از اوایل نیمه دوم قرن اول که مصادف با عصر امامت حسین بن علی (ع) است، دامنه آن رو به گسترش نهاد. برخی محققان بر این عقیدهاند که «حسین فرزند محمد بن حنیفه» بنیانگذار این مذهب است. چرا که او اول کسی بود که در این مقوله مطلب نوشت و بهصورت نامه به سایر بلاد اسلامی پراکنده کرد.
گر چه این سخن حق است؛ ولی نباید این مطلب را هم از نظر دور داشت که آنچه را «حسن» بیان کرده است، مولود تفکری خزنده است که پس از گذشت بیست تا سیسال تکاملیافته و از قالب زبانها توسط وی به قالب نوشتار درآمده و در این زمان مقبولیت عامه یافته است. در منطق قرآن و حدیث، عمل جزو ایمان شناخته نشده است؛ بلکه این دو، حکم دو همزاد و دو توأم را دارند. ایمان بدون عمل صالح، درختی بی میوه است همانگونه که عمل صالح بدون ایمان درختی بیریشه است که پس از چند صباحی میخشکد. جالب است که در بیش از هفتاد آیه از آیات قرآن کریم، ایمان و عمل صالح با «واو» به هم عطف و گرهخوردهاند؛ بهگونهای که نشان میدهد این دو (عمل و ایمان) در عین مغایرت با هم از هم جداییناپذیرند. تنها جمله «الذین امنوا و عملوا الصالحات» در آیات وعده الهی ۳۲ بار و به مناسبتهای مختلف تکرار شده و در هشت آیه، ایمان و عمل صالح را با کلمه «من» شرطیه به هم تعلیق فرموده است. قرآن با اینگونه تعبیر میخواهد به ما بفهماند که ایمان بهتنهایی برای سعادت انسان کافی نیست؛ بلکه حتماً باید با عمل صالح همراه باشد تا انسان را به سعادت ابدی برساند. به این پیام نورانی قرآن توجه فرمایید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون». «هر کس از مرد و زن بهشرط ایمان، عمل نیکی بهجای آورد، ما او را در زندگانی خوش و باسعادت قرار میدهیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که کرده است به او عطا میکنیم.» مولای متقیان علی (ع) نیز در گفتاری بسیار شیوا بههمپیوستگی ایمان و عمل را چنین توصیف میکند: «الایمان و العمل توأمان و رفیقان، لا یفترقان، لا یقبل الله احدهما الا بصاحبه». «ایمان و عمل، دو دوستی هستند که از یکدیگر جدا نمیشوند؛ زیرا خداوند هیچ یک را بدون دیگری قبول نمیکند».
بهراستی که اگر ایمان حقیقی در اعماق جان آدمی نفوذ کند، درخشش انوار پر فروغش در تمام زوایای زندگی و اعمال او مشاهده خواهد شد و به تمام رفتارها و کردارهای او رنگ و صبغه الهی خواهد بخشید. با مطالعه قرآن و احادیث معصومین (ع) این مطلب ثابت است که ایمان در مقایسه با عمل صالح، مراتب و درجاتی دارد که از ارتباط تنگاتنگ این دو با هم پدید میآید که به ترتیب عبارتاند از:۱- ایمان بدون عمل که ثمره آن در دنیا حفظ حرمت جان و مال و آبروی شخص بوده، در آخرت نیز در آتش خالد نخواهد بود. ۲- ایمان به همراه پیروی از واجبات و پرهیز از محرمات قطعی که خداوند و عید آتش بر آن داده است؛ ثمره این ایمان دور بودن شخص از اهانت و خواری و عذاب دنیوی و اخروی است. ۳- ایمان به همراه بهجاآوردن همه واجبات و ترک همه محرمات که ثمره آن ملحق شدن شخص به مقربین و محشور شدن وی با صدیقین و دریافت ثواب مضاعف و بالارفتن درجات است. ۴- ایمان به همراه بهجاآوردن همه واجبات و مستحبات و ترک همه محرمات و مکروهات و حتی بعضی مباحات؛ این مرتبه از ایمان به انبیا و اوصیا اختصاص داد. چنانچه ملاحظه میشود در تمام این مراحل، ایمان لازم است ولی؛ هر یک از این مراحل در فرهنگ قرآن و حدیث اصطلاحی مخصوص به خود دارد. این مراتب را صادقین و حضرت رضا (ع) چنین بیان فرموده است: «الاسلام درجة و الایمان علی الاسلام درجة و التقوی علی الأیمان درجة و الیقین علی التقوی درجة و ما اوتی الناس اقل من الیقین». «اولین مرتبه (دینداری) مسلمانی و سپس مرتبه ایمان و آنگاه مرتبه تقوی و آخرین مرتبه، یقین است و کمترین چیزی که بین مردم توزیع شده یقین است»
نقش امویها در گسترش مرجئه
درگذشته یادآور شدیم که پیدایش تفکر «مرجئه» را به دهه چهارم هجری، یعنی زمان به حکومت رسیدن معاویه مربوط دانستهاند و باز یادآور شدیم که ارکان این تفکر بر جدایی ایمان از عمل استوار است؛ به این معنا که اگر کسی قلباً و یا با زبان به اسلام اقرار کرد، مؤمن است و ایمان او با ترک واجباتی مانند نماز و روزه یا انجام محرماتی مانند قتل نفس و شرب خمر، کمترین نقصانی پیدا نمیکند. بر اساس حقایق مسلم تاریخی، خلفای بنیامیه افرادی فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت کاملاً آگاهی داشتند و خلفای اموی نیز قادر به کتمان فسق و فجور خود نبودند. ازاینرو ترویج اندیشههایی همانند «تفکر مرجئه» میتوانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثری داشته باشد؛ چرا که از یک سو به آنان آزادی عمل میداد که هر خلافی را بهراحتی مرتکب شوند و درعینحال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند. همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم میتوانست از بروز بسیاری از قیامها و حرکتهای مردمی جلوگیری نماید. بنابراین در سایه چنین تفکری خلفا و سلاطین میتوانستند دست به هر جنایتی بزنند و مردم نیز هیچ عکسالعملی از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامی که در کنار اندیشه جبرگرایان قرار میگرفت بر ابعاد پیامدهای ویرانگر آن افزوده میشد؛ اندیشه «جبر» بهکلی از انسان سلب مسئولیت میکرد و تفکر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایتپیشهای را تضمین مینمود! با رواج چنین اندیشههایی بود که فردی مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت کوتاه حکومت سهسالهاش، مرتکب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سکوتی مرگبار اختیار کنند. یزید در اولین سال حکومتش، «حسین بن علی (ع)» را به همراه اصحابش با فجیعترین وضعی به شهادت رساند و خانوادهاش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره» را آفرید که در جریان آن بسیاری از اصحاب و یاران پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود که به مدت سه روز آزادند در مدینه – این حرم امن رسولالله (ص) – هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز در این مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممکن بود مرتکب شدند! در سال سوم، به مکه مکرمه حمله برد و خانه کعبه را با منجنیق سنگباران کرد. جالبتوجه اینجاست که اینهمه جنایات را یزید نهتنها به نام یک مسلمان، بلکه بهعنوان خلیفه مسلمانان مرتکب شد و آب هم از آب تکان نخورد. پس از او نیز خلفای اموی روشی مشابه او داشتند و اینهمه در حالی اتفاق افتاد که تنها پنجاه سال از زمان رحلت رسول اکرم (ع) گذشته بود.
گر چه سرگذشت جانسوز امام، خود بهترین گواه اوضاع عقیدتی مسلمانان در آن عصر است؛ اما شنیدن آن از زبان کسی که خود در برابر آن عقاید سخیف قیام کرد پندآموزتر است. فرزدق میگوید: در سفر حج سال شصت هجری قافله امام حسین (ع) را دیدم که از مکه خارج میشد. عرض کردم پدر و مادرم به فدایت باد چرا شتابان از حج خارج شدهای؟ حضرت در جواب فرمود: «یا فرزدق ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد فی الأرض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور، و استأسروا فی اموال الفقراء و المساکین، و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله، لتکون کلمة الله هی العلیا». «ای فرزدق! همانا آنها قومی هستند که اطاعت شیطان پیشه کرده و از اطاعت خداوند رحمان سرباز زدهاند، و فساد را در زمین، آشکار و حدود خداوند را تعطیل کردهاند، دست به میگساری زده و خود را در اموال فقرا و مساکین ذی حق میدانند و من سزاوارترین کسی هستم که برای یاری دین خدا و عزت بخشیدن به شرع او و جهاد در راه خدا قیام میکنم تا بدینوسیله کلمه «الله» بلندمرتبه بماند».
همین مطلب را حضرت در وصیت خود به برادرش «محمد بن حنیفه» هنگام خروج از مدینه فرموده است: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الأصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب – علیهماالسلام -». «من برای خوشی و خوشگذرانی و فساد و ظلم (از مدینه) خارج نشدهام. تنها خروج من برای اصلاحطلبی در امت جدم است. قصد دارم که امربهمعروف و نهیازمنکر کنم و به سیره جدم رسول خدا (ع) و پدرم علی بن ابیطالب (علیهماالسلام) عمل کنم.». همچنین هنگامی که با سپاه حر روبهرو گردید، بعد از اقامه نماز جماعت ظهر – که هم اصحاب خود و هم سپاه حر در آن شرکت داشتند – طی خطبهای فرمود: «انه قد نزل من الأمر ما قد ترون، و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و استمرت جدا و لم یبق منها الاصبابة کصبابة الأناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقاً حقاً فانی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا بر ما. ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون». «راستی این دنیا دگرگون و زشت شده و معروف از آن رخت بسته و از آن جز نمی که بر کاسهای مانده باشد یا تهمانده علفی که در چراگاه بماند، چیزی باقی نمانده است. آیا نمیبینید که حق عمل نمیگردد و از باطل دوری نمیشود؟ باید (در چنین وضعیتی) مؤمن حقاً میل بهسوی خدا کند، پس من مرگ را جز مایه سعادت و زندگی با ظالمان را جز مایه ذلت نمیبینم. راستی که مردم بندگان دنیا هستند و دین مایه شیرینی زبانشان است و تا زمانی که موافق زندگیشان باشد آن را پاس دارند و آن گاه که در بوته آزمایش قرار گیرند، دینداران کمند».