تحلیل سیستمی نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام در تمدن‌سازی دینی (جامعه) ۱
تحلیل سیستمی نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام در تمدن‌سازی دینی (جامعه) ۱
در تحلیل سیستمی قیام امام حسین علیه‌السلام نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام را مورد بررسی قرار دادیم

 

تیرنگ، حجت الاسلام و المسلمین حاج محمد حسین گلکار استاد و محقق حوزه و دانشگاه و معاونت پژوهش مرکز تخصصی حوزوی تمدن اسلامی:
در تحلیل سیستمی قیام امام حسین علیه‌السلام نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام را مورد بررسی قرار دادیم
بر اساس فرمایشات ابی‌عبدالله علیه‌السلام نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام به دو محور قابل‌تقسیم است:
محور اول: بحران‌هایی که متوجه حاکمیت و مسئولین قیام ممکن است قرار بگیرد
محور دوم: بحران‌هایی که متوجه مردم و جامعه خواهد گردید
در محور اول بر اساس روایات امام حسین علیه‌السلام هفت نقطه بحران حاکمیت دینی در جهت تمدن‌سازی دینی بیان گردید که عبارت‌اند از:
اول لذت‌طلبی و آسایش‌طلبی و به تعبیر امام حسین علیه‌السلام تفریح و تفرج
دوم استکبار و بلند منشی
سوم فساد و تباه‌کردن سرمایه‌های جامعه
چهارم ظلم حاکم و مسئولین
پنجم حاکم غیردینی
ششم سلطنت طلبی و قدرت‌طلبی
هفتم ثروت طلبی و مال‌اندوزی
حال محور دوم بحران‌های قیام امام حسین که مرتبط با جامعه است بیان می‌گردد:
نقاط بحران قیام امام حسین علیه‌السلام ۱ (جامعه): عدم مقبولیت حاکم الهی

اگر امور اساسی فراگیر بخواهند در جامعه به اجرا درآیند، نیازمند سه مرحله اصلی هستند؛ مثلاً، اگر فردی بخواهد حایز عنوان «پزشک» شود و در جامعه به درمان افراد بپردازد، باید سه مرحله عمده را بپیماید که از آن‌ها به مرحله «حقّانیت»، «قانونیت» و «مقبولیت» تعبیر می‌شود. در مرحله «حقّانیت»، شخص باید با فراگرفتن راز و رمز این حرفه و کاردانی در آن، شایستگی درمان افراد را بیاید و خود را از عموم افراد جامعه در این دانش متمایز سازد. پس از این مرحله، زمانی می‌تواند به‌صورت رسمی به طبابت بپردازد که از سوی نهادی که متصدی بهداشت جامعه است، جواز طبابت اخذ نماید تا به مرحله «قانونیت» برسد، و در مرحله سوم و پس از احراز صلاحیت و دریافت مجوّز طبابت، اگر هیچ‌کسی به این پزشک مراجعه ننماید و طلب درمان نکند، اگرچه این شخص پزشکی شایسته و قانونی است، اما نخواهد توانست قانونیت و حقانیت خویش را در جامعه اعمال کند؛ چون دارای «مقبولیت» نخواهد بود.
همانند این تصویر، از سوی برخی نویسندگان درباره ولایت صورت‌گرفته است:
۱. ولایت در مرحله استعداد و صلاحیت (به مفهوم آن که شخص حاکم دارای صلاحیت‌های لازم ولایت و حکومت باشد)
۲. ولایت در مرحله جعل و اعتبار (به مفهوم آن که منصب و مقام ولایت از ناحیه کسی که ولایت را داراست برای حاکم واجد صلاحیت اعتبار شود)
۳. ولایت در مرتبه سلطه و فعلیت به مفهوم آن که قدرت و امکانات به‌صورت بالفعل از سوی مردم به حاکم واجد صلاحیت واگذار گردد.
بنابراین، مراتب ولایت در حکومت دینی در تحقق خارجی آن، شامل مشروعیت و مقبولیت است که مفهوم «مشروعیت» نیز در دو مفهوم «حقّانیت» و «قانونیت» می‌گنجند.
امام حسین (علیه‌السلام) در تبیین مشروعیت و حقّانیت خویش، همانند دیگر امامان (علیهم‌السلام) دارای دو ملاک عمده حقّانیت و قانونیت بودند. این را هم باید توجه داشت که مقبولیت از ارکان مشروعیت محسوب نمی‌شود.
مبانی مشروعیت نیز دارای سه بخش عمده‌اند: الف. ذاتی که همان حکومت نخبگان است ب. اعطایی که از سوی مردم و یا از سوی خداوند صورت می‌پذیرد ج. کارکردی که دارای دو بخش عمده نظریه «عدالت» و نظریه «سعادت و ارزش‌های اخلاقی» است. مشروعیت ذاتی به دلیل صفات ویژه امام حسین (علیه‌السلام) و اعطایی بر اساس سخنان پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و امامان (علیهم‌السلام) پیش از وی و کارکردی نیز به دلیل اهداف قیام آن حضرت و بیان‌های او از ویژگی‌های حاکمان، برای آن امام همام ثابت و پابرجاست. تنها نکته‌ای که علت عدم تحقق خارجی ولایت آن حضرت در تمدن‌سازی دینی گشت این بود که مقبولیت مردم – رکن دوم و مهم هر حکومتی – به وقوع نپیوست. نامه‌ها، سخنان و خطبه‌های آن حضرت از توجه آن حضرت به بُعد لیاقت و صلاحیت و مبتنی بودن این استعداد به مقبولیت مردمی حکایت دارند.
شیعیان کوفه که خبر عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید را شنیده و آماده برای مبارزه شده بودند، تصمیم گرفتند تا امام را به کوفه بیاورند:
اجتمعت الشیعة فی منزل سلیمان بن صُرَد و تذاکرو أمر الحسین و مسیره الی مکّة، قالوا:نکتب الیه یأتینا الکوفة؛
آنان در منزل سلیمان اجتماع کردند و از کار حسین و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند به او نامه می‏نویسیم تا به کوفه بیاید.
سلیمان که مردی باتجربه بود، نپذیرفت تا به‌تنهایی نامه بنویسد؛ بلکه همه آنها را درگیر ماجرا می‏کرد. طبق تصریح همه مورخان، کوفیان نامه‏های فراوانی به امام حسین (ع) نوشتند. در میان این افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخی از اشراف فرصت‌طلب هم مشارکت داشتند که از آن جمله می‏توان به شَبَث بن ربعی، حجار بن اَبْجر عِجلی و عمرو بن‏حَجّاج اشاره کرد که پس از برگشتن ورق، در کربلا حاضر شده و در رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین (ع) جنگیدند. این چند نفر با هم یک نامه نوشتند
بعدها برخی از کوفی‏ها که به امام حسین (ع) پیوستند، درباره نامه نوشتن این قبیل اشراف نوشتند که هدف آنان این بود: لِیَجْعلوک سوقاً و کَسْباً؛
تو را وسیله‏ای برای بهره‌مندشدن بیشتر از مال دنیا قرار دهند. شاید برای جذب شیعیان به خود یا به‌گونه‌ای دیگر پس از پیروزی احتمالی امام حسین (ع) و یا حتی انداختن امام در دامی که امویان تدارک دیده بودند.
نماینده رسمی امام، آمادگی مردم کوفه را تأیید کرده بود، و دیگر جای تأمل نبود. چرا که به طور مطمئن باتوجه‌به نامه‏ها و نامه مسلم، شرایط برای قیام علیه بنی‌امیه آماده شده بود
نامه‌ای به دست قیس بن مسهّر سپرده شد تا آن را به مردم کوفه برساند. او در راه با سپاه حصین بن نمیر مواجه شده و توسط آنها دستگیر گردید. قیس در همان دم نامه را خورد و پس از آن در کوفه به دست ابن زیاد به شهادت رسید.
در منطقه ذات عرق بود که شخصی از بنی‌اسد پیام شهادت هانی و مسلم را به امام حسین (ع) رساند.
در منطقه زباله، پیام مسلم که در حین شهادت به عمر بن سعد گفته و از او خواسته بود که به امام حسین (ع) برساند، به دست امام رسید.
هنوز چندی نرفته بودند که خبر شهادت قیس بن مسهّر و عبدالله بن بقطر، برادر رضاعی امام حسین (ع) نیز به دست امام رسید. این اخبار نشان می‏داد که اوضاع کوفه دگرگون گشته و شرایط، با زمانی که از زبان مسلم گزارش شده بود، کاملاً تفاوت کرده است. در این هنگام، امام، افرادی را که همراه او بودند گرد آورد و به آنها فرمود:
أیها الناس، قد خذلتنا شیعتنا فمن أراد منکم الانصراف فلینصرف
ای مردم! شیعیان ما، ما را تنها گذاشتند. هر کدام از شما می‏خواهد برگردد، از همین بازگردد.
اینجا بود که شماری از کسانی که در نیمه‌راه به امام پیوسته بودند، بازگشته و یاران خاص امام باقی ماندند.
کسانی بودند که از مکه امام را همراهی کرده و یا حتی قبل از آن، از مدینه همراهی‌اش کرده بودند.
اکنون که روشن شد تصورشان نادرست بوده، از همان جا بازگشتند.
مرحوم علامه طباطبائی (ره) فرموده بودند: «همة کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیدالشّهدا (ع) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیدالشّهدا (ع) را در حدّ یک مسئله‌گو هم قبول نداشتند؛ درحالی‌که ابوهریره‌ها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا شده بودند؛ همة اینها نشان می‌دهد که ولی خدا با سازمان‌دهی قبلی تنها شده بود و این‌طور نیست که حضرت یک‌دفعه تنها شده باشند؛ بلکه یک حرکت و نقشة تاریخی است که سیدالشّهدا (ع) را تنها و منزوی کرده است.
و همین تنها گذاشتن امام و حاکم الهی کافی بود که تحقق تمدن دینی و اصلاح جامعه توسط امام حسین شکل نگیرد و تنها بستر تحقق آن به دست مهدی موعود ایجاد شود.