ماجراهای مصطفی (قسمت دوم)
ماجراهای مصطفی (قسمت دوم)
کوتاه نوشت هایی از زندگی سرباز گمنام امام زمان (عج) شهید مجاهد مصطفی نوروزی از نظرتان می گذرد.

تیرنگ نیوز: کوتاه نوشت هایی از زندگی سرباز گمنام امام زمان (عج) شهید مجاهد مصطفی نوروزی از نظرتان می گذرد.

سوءاستفاده ممنوع!

سرچهارراه‌پشت چراغ قرمز،روی موتور بود و کلاه ایمنی هم سرش بود، مامور محترم انتظامی از او مدارک موتور و خودش را خواست، دوستش میگفت من از پشت سر نگاه میکردم، اول نشناختم،جلوتر رفتم دیدم مصطفاست، بعد از چند دقیقه که کارش تمام شد ، رفتم پیشش گفتم: چرا کارت شناسایی محل کارت را نشان ندادی؟
گفت: هیچوقت این کار را نمیکردم،نباید از موقعیت شغلی ام سواستفاده کنم!

قهرمان اخلاق

مربی ورزشهای رزمی بود،قهرمانی استانی و ملی هم کم نداشت،هیکل ورزشکاری و مرتبی هم داشت، اما هیچکس از او سراغ ندارد با همه این اوصاف به کسی زور بگوید، یکی میگفت: ازش دلخور بودم، با اخم رفتم سمتش، لبخندی به من زود و دلم ریخت.
لباسهایی میپوشید تا اندام ورزیده اش کمتر دیده شود.

وقف اهل بیت(ع)

هرسال کاروان خدام حرم رضوی که می آمدند،یا خودش می آمد یا ماشینش را برای ایاب و ذهاب خادمان در سطح استان در اختیار تیم پای کار میگذاشت، سال آخر تازه ماشینش را عوض کرده بود، ماشین جدیدش جدید و خوب بود، تماس گرفت و گفت: امسال باید ماشینم را ببرید
گفتند نمیشه، ماشینت جدیده ، اتفاقی می افته براش!
گفت: اتفاقا چون خاص و جدیده باید ببرین برای خادمای حرم استفاده کنید.

هنرمند انقلابی

با دوستان چند سالی نمایشگاه تجسمی در ایام فاطمیه و محرم برپا میکردیم، پای کار همه این نمایشگاهها بود،همه کار هم میکرد، برای خودش شده بود یک هنرمند کارهای تجسمی ، بعدها یادواره ها و دکور جایگاه هایش را هم با رفقا میرفتند و با اخلاص و فی سبیل الله درست میکردند، مخصوصا توی روستاها، فاطمیه، انگار حال دلش خاص تر میشد، رمزی بین او و مادر بود.