تیرنگ، وحیده برزه، معلم دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه فرهنگیان:
ابتدا نگاهی بیندازیم به چیستی حماسه. حماسه تنها یک روایت نیست؛ بلکه حافظهای است برای یک ملت، روحی است که در قالب قهرمانان، جنگها، و اسطورهها جاری میشود و ملتها را به خودآگاهی تاریخی میرساند. حماسه، به نوعی حافظه فرهنگی ملل، بازتابی از نظام ارزشی، معرفتی و هویتی آنهاست. روایاتی منظوم با محوریت قهرمان، نبرد، سرنوشت و مداخله نیروهای فراطبیعیاند، اما فراتر از این ساختار، نقش آنها در بازنمایی حافظه تاریخی و تثبیت هویت جمعی یک ملت، مؤلفهای کلیدی در ادبیات است. از این منظر، حماسه نه فقط یک «اثر ادبی»، بلکه یک «کنش فرهنگی» است. حماسه نشان میدهد که ادبیات تنها سرگرمی نیست، بلکه سلاحی برای ساختن یا نجات تمدنهاست. در این مجال بررسی ای تطبیقی میان شاهنامه، ایلیاد و اودیسه و انه اید انجام می شود تا به شباهت ها و تفاوت های بزرگترین آثار حماسی دنیا کمی آگاهی پیدا کنیم.
شاهنامه، اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی (۳۲۹–۴۱۱ ق)، بلندترین منظومه حماسی در زبان فارسی و یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان است. این اثر در حدود پنجاه هزار بیت دارد و تاریخ اسطورهای، پهلوانی و تاریخی ایران از آغاز آفرینش تا پایان حکومت ساسانیان را در سه بخش روایت میکند: اسطورهای (پادشاهی جمشید و ضحاک)، پهلوانی (دوران رستم، سیاوش، اسفندیار)، و تاریخی (ظهور اسکندر تا انقراض ساسانیان). شاهنامه نهفقط متنی ادبی بلکه متنی هویتی برای زبان فارسی و ملت ایران است. این اثر در دوره اسلامی، حافظ زبان، تاریخ و روح ایرانی شد و جایگاه آن در ایران همانند ایلیاد برای یونان است. ایلیاد حماسهای کلاسیک است که به هومر، شاعر نابینای یونانی (حدود قرن ۸ پیش از میلاد) منسوب است. این اثر در ۲۴ سرود (کتاب) و در حدود ۱۵٬۶۰۰ بیت سروده شده است. داستان در هفتههای پایانی جنگ تروآ رخ میدهد و با محوریت خشم آشیل، قهرمان یونانی، پیش میرود. ایلیاد نمایندهی روح جنگاوری، شجاعت، و تراژدی در اسطوره یونانی است. این اثر، ستون بنیادین ادبیات یونان باستان است و قرنها آموزش و پرورش یونانیان را شکل داده است. ایلیاد به جامعهای تعلق دارد که مرگ شرافتمندانه در میدان نبرد را اوج افتخار میدانست. اودیسه دومین حماسهی منسوب به هومر است و در ادامهی ایلیاد قرار میگیرد، اما از نظر محتوایی و سبک، اثری متفاوت است. این حماسه نیز در ۲۴ سرود سروده شده و در حدود ۱۲٬۱۰۰ بیت دارد. اودیسه داستان بازگشت اودیسئوس، پادشاه ایتاکا، از جنگ تروآ به خانه را روایت میکند؛ سفری که ۱۰ سال طول میکشد و با موانع طبیعی، جادویی، روانی و الهی همراه است. اودیسه آینه فرهنگ انسانیتر و فردمحورتر یونان پس از عصر حماسی است. برخلاف ایلیاد که جنگ را میستاید، اودیسه به آرامش، خانه، عشق و تعادل میپردازد. این اثر از نخستین نمونههای «ادبیات سفر» است که بعدها الهامبخش بسیاری از آثار غربی شد. انهاید اثر ویرژیل در (۷۰–۱۹ پیش از میلاد)، توسط بزرگترین شاعر دوره آگوستوسی در روم، در ۱۲ کتاب (سرود) در حدود ۱۰٬۰۰۰ بیت به زبان لاتین سروده شده است. ویرژیل به دستور آگوستوس، این حماسه را نوشت تا ریشههای الهی و تاریخی برای امپراتوری روم بسازد. به «کتاب مقدس رومیها» تبدیل شد و رومیان باستان از انهاید برای آموزش اخلاق و میهنپرستی استفاده میکردند وسربازان رومی هم، پیش از جنگ، ابیاتی از انهاید را میخواندند.
از منظرگستره روایت و ساختار زمانی،شاهنامه جایگاهی بینظیر دارد. شاهنامه نه تنها بلندترین حماسه منظوم جهان است، بلکه از آفرینش انسان تا سقوط سلسله ساسانی، روایت ملی و تاریخی ایران را در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی پوشش میدهد. . این پیوستار اسطورهای-تاریخی، در حماسههای غربی همسنگ ندارد و حکایت از درک تاریخی ایرانی از حماسه، نه حادثهای مقطعی، بلکه د فرآیندی تمدنساز است. در مقابل، ایلیاد تنها چند هفته از جنگ تروا را روایت میکند، اودیسه ماجرای بازگشت فردی اودیسئوس به خانه است، و انهاید ویرژیل تلاش برای بنیادگذاری سیاسی روم را در قالب اسطوره بازگو میکند. شاهنامه جامعتر است و برخلاف ایلیاد و انهاید که به یک دوره یا شخصیت محدود میشوند، تاریخ یک ملت را در طی هزاران سال بازتاب میدهد.
در شاهنامه، قهرمانان ما نه خدایزادهاند و نه صرفاً اسطورهای؛ بلکه درگیر تناقضات و تعارضات انسانی و اخلاقی ان مثل: غرور، عشق، وفاداری و خطا. رستم، سیاوش، اسفندیار، هر یک آینهای از تجربه انسانیاند.
• رستم، نمونه عالی قهرمان حماسی: پهلوانی با نیروی فوق بشری، وفادار، خردمند، و متعهد به شاه و سرزمین.
• اسفندیار، قهرمان دیندار و وظیفهمدار: نماینده تقابل تقدیر و وظیفه.
• گودرز، سهراب، زال و دیگران، هر یک جنبهای از قهرمانی ایرانی را به نمایش میگذارند.
در ایلیاد، قهرمانانی چون آشیل و هکتور درگیر بازیهای خدایاناند. در اودیسه، هوش بر نیروی جسمانی چیره است در واقع در آثار هومری، قهرمان عمدتاً در محور افتخار فردی تعریف میشود؛ آشیل، نمونه غرور جنگاورانه است، و اودیسئوس، مظهر تدبیر. ایلیاد، قهرمان را در اوج قدرت جسمانی مینمایاند، در حالی که اودیسه، او را در قامت انسانی صبور، تیزهوش و وفادار تصویر میکند. در مجموع، ایلیاد، قهرمان جنگ میسازد و اودیسه، قهرمان بقا و در انهاید، قهرمان کسی است که در خدمت اراده خدایان و هدف سیاسی قرار میگیرد قهرمانی وظیفهمدار است که احساسات فردی خود را در جهت اراده خدایان و مأموریت سیاسی خود سرکوب میکند. اما قهرمانان شاهنامه، رستم، سهراب، اسفندیار، سیاوش، واجد پیچیدگیهای روانشناختیاند. آنها در میدانهای جنگ، با دشمن، با نهاد قدرت و گاه با خویشتن میجنگند. شاهنامه از این حیث، نهفقط حماسهای پهلوانی، بلکه اثری تراژیک و اخلاقیست؛ و این وجه تراژیک، وجهی مغفول در اغلب حماسههای غربی است.
شاهنامه برای زنده نگه داشتن زبان فارسی و هویت ایرانی در دوران پس از حمله اعراب سروده شد. نه به فرمان شاه، که از وجدان تاریخی مردم برخاست. اما انهاید با هدف تبلیغ و مشروعیتبخشی به حکومت روم نوشته شد. ایلیاد و اودیسه گرچه ارزش اسطورهای دارند، اما پیوندی مستقیم با هویت ملی بهمعنای مدرن ندارند.
شاهنامه بازتاب روح ملی ایرانیست. فردوسی کوشیده است هویت ایرانی را پس از حمله اعراب و اسلام حفظ کند. هدف او زندهداشتن زبان و فرهنگ ایرانیست.
انهاید نیز هدف سیاسی دارد: توجیه و مشروعیتبخشی به امپراتوری روم و خاندان اکتاویان. ایلیاد و اودیسه، گرچه ارزش اسطورهای دارند، اما کارکرد هویتیشان به شدت با دین و اسطورههای یونان باستان گره خورده است، نه ملت به مفهوم امروزی.
در شاهنامه، انسان با سرنوشت درگیر است، نه تسلیم آن. حتی اگر در نهایت مغلوب شود، این مبارزه ارزشمند است. در آثار هومری، سرنوشت را خدایان تعیین میکنند. در انهاید، اراده خدایان عین تقدیر سیاسی است. این تفاوت بنیادین، نگاه انسانیتر شاهنامه را برجسته میکند.
فردوسی با وجود پذیرش محدودیتهای هستیشناختی انسان، هرگز او را در برابر سرنوشت، مطلقاً منفعل نمیبیند. ایستادگی قهرمانان در برابر مرگ، در برابر ظلم، و حتی در برابر پادشاه ستمگر، نشانگر نوعی آزادی اراده انسانیست که با نگرشهای جبرباورانهی یونانی یا رومی تفاوت دارد.در ایلیاد و ادیسه، خدایان نقشی فعال و شخصی در سرنوشت قهرمانان دارند؛ کنش انسان تحتالشعاع بازیهای ماورای عالم انسانی است. در انهاید، تقدیر از مسیر خدایان به ساخت قدرت مشروعیت میبخشد. اما در شاهنامه، مفهوم «بخت»، «فرّه» و «تقدیر»، در امتداد عقل و اخلاق انسانی معنا مییابد. در یک مقایسه عمیق، شاهنامه خدایان را در سایه نگاه میدارد و تقدیر را در بستر تاریخ و اخلاق انسانی معنا میکند؛ در حالی که در آثار هومر، خدایان حضوری شخصیتمحور و حتی گاه انسانوار دارند.
شاهنامه حماسهای برخاسته از درون ملت است؛ برآمده از حافظه تاریخی و آگاهی جمعی. در حالیکه انهاید، بهصراحت، سفارشی سیاسی برای ایجاد انسجام ملی امپراتوری نوپای روم است. ایلیاد و ادیسه نیز، در بستر یک فرهنگ نخبگانیِ دینی و اسطورهای روایت میشوند. اما شاهنامه، تلاشی است برای بازخوانی خویشتن فرهنگی در دل بحران تاریخی و فرهنگی. شاهنامه، حافظه زندهی تمدن ایرانی است.
اگر حماسه را گونهای از مقاومت فرهنگی تعریف کنیم، شاهنامه فردوسی، والاترین نمود این مقاومت در ادبیات جهان است. فردوسی، با زبانی حماسی، تاریخ را اسطورهوار بازسازی کرده تا هستی فرهنگی ایران را در برابر فراموشی مصون دارد. اگر هومر را حافظ افتخار یونانی بدانیم، و ویرژیل را توجیهگر امپراتوری روم، فردوسی را باید نجاتدهندهی زبان، فرهنگ و حافظه تاریخی ایران دانست.
از اینرو، شاهنامه نه فقط در کنار ایلیاد، ادیسه و انهاید قرار میگیرد، بلکه در بسیاری وجوه از آنها پیشی میگیرد: در وسعت روایت، در عمق روانشناسی قهرمانان، در استقلال زبانی و در رسالت فرهنگی.
اگر ایلیاد، حماسه افتخار است؛ و ادیسه، حماسه بازگشت؛ و انهاید، حماسه مشروعیت سیاسی؛ شاهنامه بیتردید، حماسه فرهنگ، زبان، و ایستادگی یک ملت در برابر فراموشی است.