تیرنگ، وحیده برزه، معلم دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه فرهنگیان:
ادبیات یکی از ارکان بنیادی هر فرهنگ و جامعه است که نقش بسیار مهمی در شکلدهی به هویت ملی، انتقال ارزشها و باورها، و حفظ زبان و فرهنگ یک کشور دارد. این مقوله در تمامی دورانهای تاریخ بشر، نقشی برجسته و حیاتی ایفا کرده است. در حقیقت، ادبیات فراتر از یک سرگرمی یا هنر صرف است و به عنوان وسیلهای برای ارتباط، نقد، و انعکاس وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه عمل میکند.
ادبیات به عنوان نمایندهای از افکار و احساسات جمعی، یکی از مهمترین ابزارها برای شکلدهی به هویت ملی است. از طریق آثار ادبی، میتوان تاریخ، فرهنگ و ارزشهای یک ملت را شناخت. برای مثال، در ایران، آثار بزرگانی همچون فردوسی، حافظ، سعدی، و مولوی، نه تنها بیانگر دنیای ذهنی این شاعران هستند، بلکه نمایشی از تاریخ، فرهنگ، و باورهای اجتماعی و سیاسی ایران در دورانهای مختلف نیز به شمار میروند. شاهنامه فردوسی بهویژه بهعنوان اثری که ملیت ایرانی را تعریف میکند، در تقویت احساس هویت و افتخار ملی نقش بسزایی دارد. این اثر نه تنها یک داستان حماسی است، بلکه از طریق روایت داستانهای پهلوانان ایرانی، اصول و ارزشهای اخلاقی جامعه آن زمان را به نسلهای بعدی منتقل کرده است.
یکی از ویژگیهای مهم ادبیات، توانایی آن در نقد اجتماعی و سیاسی است. نویسندگان و شاعران از طریق آثار خود، مسائل و چالشهای اجتماعی و سیاسی را مطرح کرده و به اصلاحات اجتماعی فرا میخوانند. بهعنوان مثال، در ایران معاصر، نویسندگان و شاعران همچون نیما یوشیج، احمد شاملو، و فروغ فرخزاد با استفاده از زبان ادبی، به نقد وضعیت اجتماعی و سیاسی زمان خود پرداختند. فروغ فرخزاد در شعرهای خود بسیاری از مشکلات زنان و محدودیتهای اجتماعی را مطرح کرده و با شعرهایی چون “تولدی دیگر”، مردم زمان خود را به تغییرات اجتماعی و فرهنگی دعوت کرده است. همچنین، در آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، داستانهایی مانند “بوف کور” نمادهایی از افسردگی و ناامیدی اجتماعی دیده میشود که نقدهایی بر وضعیت موجود جامعه آن زمان است.
ادبیات در حفظ و گسترش زبان و فرهنگ یک کشور نقش مهمی ایفا میکند. نویسندگان و شاعران با خلق آثار ادبی، زبان ملی خود را زنده نگه میدارند و آن را به نسلهای بعدی منتقل میکنند. در حقیقت، زبان و ادبیات پیوندی غیرقابلانکار دارند و هرگاه ادبیات یک جامعه رو به افول بگذارد، زبان آن نیز تحت تهدید قرار میگیرد.
یکی دیگر از نقشهای کلیدی ادبیات، توانایی آن در ایجاد و تقویت احساس همبستگی و انسجام ملی است. از آنجا که ادبیات بهویژه در قالب داستانها، اشعار و نمایشنامهها، توانایی ایجاد یک فضای مشترک و احساس مشترک میان افراد مختلف یک کشور را دارد، میتواند به نوعی پیوندی میان اقوام و اقشار مختلف جامعه برقرار کند. در جوامع متنوع فرهنگی، ادبیات بهعنوان پلی برای ایجاد فهم و درک متقابل عمل میکند. برای مثال، در ایران، آثار ادبی میتواند بهطور مؤثری اقوام مختلف این سرزمین را با هویت مشترک ایرانی پیوند دهد. این ارتباط فرهنگی میتواند از طریق داستانها، اشعار و حتی نمایشنامهها به تقویت وحدت ملی کمک کند.
ادبیات تنها بازتابدهنده وضعیت فرهنگی یک کشور نیست، بلکه میتواند بهعنوان عاملی برای تحول و پیشرفت فرهنگی عمل کند. از طریق تحلیلهای ادبی، مردم به تفکر انتقادی و به چالش کشیدن وضعیت موجود پرداخته و برای تغییرات مثبت اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی انگیزه پیدا میکنند.
ولی از نگاهی دیگر، این نقد به ادبیات وارد است که در برخی دورههای تاریخی به تثبیت وضعیت فرهنگی موجود و حتی استمرار ساختارهای قدرت ظالمانه کمک کرده است. این ویژگی دوگانه ادبیات بهویژه در جوامع تحت سلطه و دیکتاتوریها مشهود است. در چنین شرایطی، ممکن است ادبیات در ظاهر به عنوان ابزاری برای ترویج ارزشهای ملی و فرهنگی عمل کند، اما در عمل، میتواند به تداوم وضعیت موجود و تقویت ساختارهای ظلم و استبداد کمک کند.
یکی از مسائلی که در این نقد مطرح میشود این است که ادبیات در دورههایی خاص میتواند به ابزاری برای تثبیت وضعیت فرهنگی موجود تبدیل شود. در برخی از رژیمهای استبدادی یا جوامع بسته، حکومتها از ادبیات بهعنوان ابزاری برای حفظ و تقویت هنجارهای فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی موجود استفاده میکنند. نویسندگان و شاعران ممکن است تحت فشار، ترویج ارزشها و ایدههای حکومتی را در آثار خود بگنجانند. در این وضعیت، ادبیات بهجای نقد و تغییر، ممکن است به تمجید از ساختارهای قدرت و وضعیت موجود بپردازد.
در بسیاری از ادوار تاریخ ایران، شاهد این بودیم که برخی آثار ادبی بهویژه در دوران سلطنتهای استبدادی، بهطور ضمنی یا آشکارا از حاکمان و قدرتهای مستبد تمجید کرده و وضعیت موجود را مشروعیت بخشیدهاند. برای مثال، در دوران شاهنشاهی پهلوی، برخی از نویسندگان و شاعران با بهکارگیری زبان ممدوح و مدحگرایانه، سعی در مشروعیتبخشی به حکومت شاه کرده و از این طریق بهطور غیرمستقیم به استمرار سلطنت و سرکوبهای سیاسی کمک میکردند. آثار برخی شاعران و نویسندگان که دربار را ستایش میکردند یا از دستاوردهای حکومت پهلوی مینوشتند، میتوانند نمونهای از این دست باشند. این آثار ممکن بود در سطح عمومی، این گونه تلقی شوند که بهنوعی از تحولات مثبت فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی صحبت میکنند، در حالیکه در پشت آنها، حفظ وضعیت سلطنتی و استبدادی نهفته بود. در تاریخ ایران، نمونههایی از این نوع ادبیات را میتوان در دورانهای مختلف مشاهده کرد. در دوران سلطنت قاجاریه، شعرها و نوشتههایی که در مدح شاهان قاجار و دربار آنها نوشته میشد، بهطور آشکار در راستای تثبیت قدرت و مشروعیت رژیم حاکم بود. در نهایت باید گفت ادبیات، مانند هر ابزار فرهنگی دیگری، میتواند بهعنوان وسیلهای برای تغییر و تحول اجتماعی و فرهنگی عمل کند، اما در عین حال، ممکن است در برخی شرایط به ابزاری برای حفظ وضعیت موجود و استمرار قدرتهای استبدادی بدل شود. این نکتهای است که نباید از نظر دور داشته باشیم، چرا که ادبیات بهطور همزمان میتواند هم نقدکننده وضع موجود باشد و هم در جهت تثبیت آن وضعیت، عمل کند. در نتیجه، نقش ادبیات در جوامع مختلف باید با دقت بررسی شود تا همواره از قدرت آن برای تغییرات مثبت اجتماعی استفاده شود.