سوانح العشاق احمد غزالی عشق را تفسیر می کند
سوانح العشاق احمد غزالی عشق را تفسیر می کند
عشق ودیعه ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرت وی عجین شده است. انسان پیوسته به دنبال معبود و معشوق حقیقی و یا مجازی بوده است.

 

 

تیرنگ، وحیده برزه، معلم دانش آموخته ی زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه فرهنگیان:

عشق ودیعه ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرت وی عجین شده است. انسان پیوسته به دنبال معبود و معشوق حقیقی و یا مجازی بوده است. عشق یکی از اصول اساسی در جهان بینی عرفانی و از محوری ترین آموزه های صوفیه است. در طول تاريخ ادب فارسي، سعدی از معدود شاعرانی است که عشق را به معنی زمينی و آسماني آن به اوج رسانده است. احمد غزالی طوسی هم، عارف نامداري است که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم می زیست. می توان گفت غزالی از تاثیرگذارترین اشخاص در روند شکل گیری ادبیات عرفانی فارسی بوده است. کتاب سوانح العشاق وی، که نخستین اثر مستقل فارسی در زمینه ی عشق است، سرمشق و هدایتگر بزرگان پس از وي بوده است. راهکارها ونظریات بسیار با ارزش غزالی در زمینه عشقِ مطلق، مکتب عرفانی خاص وي را که میراث بزرگانی چون حلاج، بایزید و جنید بود؛ تشکیل داد و به آیندگان تقدیم کرد. نظریات خاص و منحصر بفرد احمد غزالی به ویژه در مورد مسئله ی عشق، اهمیت این کتاب را چند برابر کرده است. عشق در لغت به معنی چسبیدن و التصاق است، اما در اصطلاح « العشق افراط فی المحبه» است. «مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حُسن پیدا می شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقه است و آن نباتی است که آن را لَبلاب گویند، چون بر درختی بپیچد، آن را خشک کند، همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود، صاحبش را خشک و زرد کند»(دهخدا، 1372).

سخن گفتن از عشق نه پایان پذیر است و نه ملال آور، چرا که هر که در این زمینه سخن می گوید تجربیات شخصی و منحصر به فرد خود را بر زبان می آورد. اگر این سخن از زبان شاعران بیان شود به دلیل همراه بودن سخنشان با احساسات رقیق و عواطف عمیق، که با مصالح وزن و قافیه و ردیف نیز همراه است، جذابیتی دوچندان خواهد داشت. از ادوار نخستین شعر و ادب فارسی، سخنوران و صوفیه در زمینه ی عشق سخنان زیادی بر زبان آورده و از خود به یادگار نهاده اند. عشق در اشعار قرن چهارم و پنجم صوری و مجازی است و تمام جهت و اوصاف آن، به صورت ظاهر تعبیر می شود و چشم و خط و خال و زلف و رخسار همه صورت طبیعی دارد. اما از قرن ششم، عشق در عرفان و آثار عرفانی، عنوان خاص یافته و مورد بحث قرار گرفته و لطافت و کمال آن آثار را صد چندان کرده است. عشق کامل و مطلوب با سرنوشتی خوشایند، زمانی بروز و ظهور پیدا خواهد کرد که صمیمیت، شور و هیجان، و تعهد با هم آمیخته شوند. در این صورت، عشق شکل گرفته، کمال بخش و مایه رشد طرفین یا دست کم، یکی از آن ها خواهد بود (استرنبرگ، 1388). استرنبرگ عقیده دارد که روابط عاشقانه، به عنوان تبلوری از عشق به خدا میتواند آدمی را از یأس و دلسردی نجات دهد. این نوع عشق، به لحاظ کیفی برتر از سایر انواع است. به تعبیر دیگر، عشق آرمانی، جسم و جان را به صورت همزمان در مسیر کمال و ترقی قرار می دهد. یکی از مسائل مهم در ادبیات عرفانی، نحوه میل معشوق به عاشق می باشد. مساله ای که اکثرا در متون عرفانی به آن توجه شده است، شور و هیجان عشق عاشق و بررسی حالات عاشق و میل و شوق شدید وی برای رسیدن به وصال معشوق است، در حالیکه بزرگان از عرفا مانند مولانا، در کنار بیان حالات شوریده وارعشق عاشقان؛ از میل و محبت محوری معشوق به عاشق نیز در بیانات خود پرده برداشته اند و به این مهم اشاره کرده اند. کتاب سوانح اولین کتاب و رساله ی مستقل در باب عشق به زبان فارسی است. اگرچه کشف المحجوب هجویري، فصلی در محبت دارد و کیمیاي سعادت امام محمد غزالی نیز همینطور؛ اما هیچ یک از اینها با این وسعت، دقت و به صورت مستقل، کتابی در باب عشق نیستند. سوانح العشاق از احمد غزالی، موضوع عشقی است که در قوس نزول، به همراه روح از مرتبه ي اطلاق خارج شده به مراتب عاشقی و معشوقی تنزّل می کند و سپس یک بار دیگر در قوس صعود، این مراتب را پشت سر گذاشته به اصل خود و حقیقت یگانگی خود باز می گردد. در این اثر ما با یک روانشناس کاملا ماهر روبرو می شویم، کسی که تمامی حالات عاشق و معشوق را می داند و به موشکافی و روانکاوي رفتاری ایشان می پردازد. احمد غزالی در این اثر حالات درونی دو عارض عشق (عاشق و معشوق) را به طور دقیق به نمایش می گذارد و نشان می دهد که رفتار و حالات عاشق و معشوق در برخورد با عشق چگونه تغییر می کند، در واقع بهتر است بگوییم تبدیل می شود زیرا معجزه عشق، تبدیل است.

در باب عشق می توان پرسید: نگاه ساده اولیه در توصیف عشق چیست؟ در توصیف شورعشق بیشتر توجهات معطوف به شورعاشق است یا میل معشوق؟ اصلا عشق مقوله یک طرفه است یا طرفینی؟

پاسخ ادب فارسی به این سوالات اینگونه است: اگر عشق الهی، بین دو انسان الهی باشد؛ مطمئنا در دل عاشق و معشوق پایگاه دارد و نمی شود که معشوق بی خبر باشد. اگر با عشق این گونه شاخه ها تا آسمان اوج می گیرد چگونه در دل صدر جهان نروید؟ در اینجا مولانا همان جمله ی معروف “دل به دل راه دارد ” را به زیبایی بیان می کند. دل انسان ها مانند تن آن ها نیست که از هم جدا باشد. گاهی تن ها جداست ولی روح ها به هم متصل و در هم آمیخته است. مانند دو سفال چراغ که با اینکه جدا از هم هستند اما نورشان در هم آمیخته می شود. وقتی یک عاشق در تب وصل می سوزد حتما معشوقش نیز جویای اوست. اما عشق عاشقان و معشوقان با هم فرق دارد. عشق در هر کسی به شیوه ی خاص خودش، اثر گذاری می کند. غزالی در باب این سوال که میل و عشق معشوق به عاشق واختلاف آن با عشقِ عاشق به معشوق، چگونه است؟ می گوید: عشق در معشوقان، سرخوشی می آورد و عاشقان را لاغر می کند. در این میان، کوششِ عاشق و کششِ معشوق است که نظام هستی را برپا داشته و این زنجیره ی مستحکم را تشکیل داده است.