چراغ‌های رابطه تاریکند
چراغ‌های رابطه تاریکند
سی و پنج سال دارد، مادر دو فرزند است. یکسال است که از همسرش طلاق گرفته و علتش را اعتیاد همسرش می‌داند.

 

تیرنگ:
سی و پنج سال دارد، مادر دو فرزند است. یکسال است که از همسرش طلاق گرفته و علتش را اعتیاد همسرش می‌داند.
او از این می‌گوید که همسرش نه تنها کار نمی‌کرده بلکه دستمزدی را که او از راه دستفروشی به دست می آورده هم با کتک زدن او و فرزندانش از آنها می‌گرفته و خرج اعتیادش می‌کرده است.

✓ شنيدن حرف‌های قشنگ كافی نيست
آن روز آن قدر هول بود كه فراموش كرده بود بگويد با اجازه‌ی پدر و مادرم؛ فوری «بله» گفت و انگار همه‌ی دنيا را به او داده بودند. شیرینی آن «بله» چه قدر كوتاه بود. پنج ماه، زمان زيادی نبود و حالا به ته خط رسیده بود. بعد از يك بار خودكشی… فاطمه می‌دانست برای زندگی شنيدن حرفهای قشنگ كافی نيست.

پنج ماه از قشنگ‌ترين روزهای زندگی‌اش به تلخی گذشته بود و حالا سرپای وجودش لبريز از نفرت است.

ياد حرفهای دلربای احسان افتاد. توی دانشگاه با او آشنا شده بود. پسری كه همراه يكی از همكلاسی هايش به دانشگاه می ‌آمد و بعد‌ها گفته بود فقط برای فاطمه می آمده.

در عرض چند ماه آن چنان قلب دختر جوان را تسخير كرد كه او جلوی پدرش هم ایستاد: «ما همديگر را دوست داريم و خوشبخت می‌شويم.»

مادر و پدرش هر كاری می‌توانستند كرده بودند تا فاطمه را منصرف كنند. طی تحقيقات آنها احسان پسری لا‌ابالس بود و كاری نداشت، همه هم از او ناراضی بودند.

حالا فاطمه ياد حرف پدرش افتاده بود، «اين عشق ها زندگی نمی‌شود. عشقی كه با يك احساس بچه‌گانه شروع شود سرانجام ندارد.»

«ما كه بچه نيستيم، خيلی وقته بزرگ شديم.»

حالا او هيچ حرفی برای گفتن نداشت. عين 150 روز را عذاب كشيده بود.

15 روز بعد از زندگی همه چيز تغيير كرد. احسان خيلي زود شروع به اذيت و آزار كرد، فاطمه را می‌زد و اين آخری‌ها هم… ياد لحظه‌ا‌ی می‌افتد كه احسان با زنی دیگر وارد خانه شد. زنگ می زند به پلیس و حالا هم فقط طلاق می خواهد.

✓ تمام سال های زندگیش به هدر رفت

ته دلش لرزيد. اما خوب می‌دانست كه اين لرزيدن ها با آن روزهای اول خيلی فرق می‌كند. آن روزها که از تلگرام و واتس آپ خبری نبود. يك تماس تلفنی، شوخی و بعد هم صدای گرم مردانه‌اش دل او را لرزانده بود.

ديگر شنيدن صدای مهراد برايش چيزی بيشتر از يك عادت گرم بود. احساس می‌كرد هر بار كه صدای زنگ تلفن را می‌شنود قلبش می‌ريزد.

حالا 10سال گذشته بود. گذشته را مرور می کرد بی‌آنكه اشكی بريزد. حالا ديگر دلش نمی‌لرزيد. تقریبا به حماقتش پی برده بود

می‌دانست كه خيلی روزها پيش خانواده‌اش بی‌حرمت شده، خواستگارهای زيادی را رد كرده بود. كسانی كه به جر‌أت می توانستند خوشبختش کنند. بارها با مهرداد قهر كرده بود. اما فايده نداشت، فكر می‌كرد اندازه و حرمت عشق شان خيلی بزرگ است.

بارها مهرداد به او گفته بود كه برای شروع يك زندگی بايد پول داشته باشد، آن قدر كه زنش در رفاه كامل باشد. ماشين، خانه و زندگی راحت. با اين كه مینا تاكيد داشت كه مهم با هم بودن آنهاست، اما فايده‌ای نداشت. دفتر خاطراتش را مرور كرد و روی تمام صفحاتش خط سياه كشيد.

تمام سال های زندگیش به هدر رفته بود. فقط با حسرت به پشت سرش نگاه كرد. عشقی كه هيچ فایده‌ای نداشت. حالا می‌دانست مهران دنبال دختر ديگری است. به خودش می‌خندد، مدتهاست كه اين گونه است. بارها از دوستانش شنيده بود كه او را با دختری دیگری دیده اند اما …

✓وقتی شکمت خالیست عشق کیلویی چند؟

تمام آرزويش اين بود كه خانه ای ساده و سرشار از عشق داشته باشد و مثل پدر ومادرش زندگی كند. خانه‌ای ساده اما لبريز از زندگی. وقتي آتنا به خانه‌شان پا گذاشت، احساس كرد خوشبختی به او نزديك است، اولش از یک آشنایی ساده در تلگرام شروع شده بود…حالا بعد از گذشت چند سال …
چند باری با هم صحبت كردند، رضا يك دانشجوی معمولی دانشگاه پیام نور بود، در شركتی كار می‌كرد ولی حقوق آن چنانی نداشت، آتنا او را دوست داشت و تا سرحد عشق می‌پرستيد.
بارها با هم حرف زدند، از اين كه در يك خانه‌ی نقلی با هم زندگی می‌كنند و مهم نيست كه چی‌ می‌خورند…

پدر و مادر با دخترشان صحبت كردند، در مورد سختی‌های زندگی و اين كه آيا رضا قادر خواهد بود با آتنا خوشبخت شود و آینده اش را بسازد.

مراسم مختصری برگزار شد تا خرج شان كمتر باشد. 8 ماه گذشت. آتنا حالا احساس كرد كه انگار عشق شان كمرنگ شده، رضا شبها تا دير وقت كار می‌كرد، وقتی هم خانه بود آن قدر خسته بود كه اصلا حوصله نداشت

آتنا سخت احساس تنهايي مي‌كرد. دلش می‌خواست با همه حرف بزنند. گاهی رضا حتی فرصت نداشت تا با هم شام بخورند. در تمام اين مدت حتی نتوانسته بود يك روسری بخرد.

چندرغاز دریافتی رضا فقط كفاف اجاره خانه و به زحمت خورد و خوراكشان را می‌داد؛ حتی نمی توانست دیگر به دانشگاه برود

نمی‌دانست چرا اين طور شده، حالا فكر مي‌كند بايد كمي‌بيشتر صبر می‌كردند، قلبش پر از حرفهای ناگفته است.

رضا می گفت: «وقتی شکمت خالیست عشق کیلویی چند؟!»

✓ارجاع سه هزار و ۴۸۳ فقره پرونده به مراکز مشاوره

معاون پیشگیری از وقوع جرم دادگستری مازندران از ارجاع سه هزار و ۴۸۳ فقره پرونده به مراکز مشاوره خبر داد و گفت: امسال ۲۰ درصد پرونده های طلاق منجر به سازش شد.

حجت الاسلام سید مرتضی موسوی در گفت وگو با خبرنگاران تصریح کرد: در سه ماه سال جاری تعداد ۳ هزارو ۴۸۳ فقره پرونده از محاکم دادگستری استان به مراکز مشاوره خانواده ارجاع شده است و تعداد ۲ هزار و ۶۲۵ فقره مورد بررسی قرار گرفت و از این تعداد ۵۱۴ فقره معادل ۲۰ درصد پرونده‌های طلاق در مازندران پرونده منجر به سازش شده است.

وی همچنین با بیان اینکه هم اکنون ۲۲ مرکز مهر خانواده در استان در حال فعالیت هستند، گفت: ۱۴۶ فقره پرونده به این مراکز درسه ماه نخست وارد شده است و تعداد ملاقات‌های انجام شده والدین با فرزندان در سه ماهه گذشته ۷۷۰ مورد بوده است.

حجت‌الاسلام موسوی اظهار کرد: مرکز مهر خانواده در استان‌ها راه اندازی شد تا ملاقات والدین با فرزندان در محیط امن و آرام انجام شود و کودکان با احساس راحتی و امنیت بتوانند با آزادی بیشتری با والدین خود ارتباط برقرار کنند.

✓افزايش آمار طلاق، تغييرات اجتماعی به دنبال دارد

کریمی -جامعه‌شناس و استاد دانشگاه- نیز معتقد است افزایش آمار طلاق بیش از آن‌که نگران‌کننده باشد از تغییرات اجتماعی در ایران خبر می‌دهد و شیب تند طلاق در ایران به دلیل شرایط خاص اجتماعی این مقطع زمانی است و الزاما به این معنی نیست که این روند آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که اصولا نهاد خانواده به کلی در ایران فرو پاشیده شود.

آمار طلاق و كاهش زمان زندگي زناشويی در ايران بسیار بالا رفته است. عمر زندگی مشترک نیمی از کسانی که ازدواج می کنند تنها 5 سال است! در این میان گسترش ارتباطات در فضای مجازی ممکن است با چالش ها و سوء تفاهماتی منجر شود که نتیجه آن جدایی است. به همین جهت بحث آموزش جوانان و ارائه خدمات مشاوره ای پیش و پس از ازدواج ضرورت دارد.

✓ چراغ های رابطه تاریکند

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند.(فروغ فرخزاد)