شعر برای ایجاد تصویر سروده می‌شود
شعر برای ایجاد تصویر سروده می‌شود
تصویر چیست؟ در عام ترین مفهوم، تصویر بر کل زبان مجازی، اطلاق می شود. به بیانی دیگر، از رو در رو قرار گرفتن دو امر (دو کلمه، دو جمله، دو حالت، دو صوت) هرگاه، امر سومی حادث شود آن را تصویر می نامیم

 

تیرنگ، وحیده برزه، معلم دانش آموخته ی زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه فرهنگیان:

تصویر چیست؟ در عام ترین مفهوم، تصویر بر کل زبان مجازی، اطلاق می شود. به بیانی دیگر، از رو در رو قرار گرفتن دو امر (دو کلمه، دو جمله، دو حالت، دو صوت) هرگاه، امر سومی حادث شود آن را تصویر می نامیم. هر گونه کاربرد مجازی زبان که شامل همه صناعات و تمهیدات بلاغی از قبیل تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، تمثیل، نماد، اغراق، مبالغه، تلمیح، اسطوره، اسناد مجازی، تشخیص، حس آمیزی و پارادوکس می شود را تصویر در شعر می گویند. در این مجال، گزیده ای از کتاب بلاغت تصویر دکترمحمود فتوحی، در مورد روند تصویر در اشعار فارسی را بازگو می کنیم. با رشد قوای ذهنی آدمی، آفرینش شعری نیز تحول می یابد. روند تاریخی برخورد انسان با جهان، در گذر زمان، متفاوت است. خود به خود، ذوق و کلام و نوع خلاقیت نیز متفاوت خواهد شد. در واقع، کلام متفاوت و ذوق متفاوت، روش متفاوتی برای تحلیل زیبایی شناسی سخن و شناخت ماهیت آن ،می طلبد. ما به طور کلی سه برخورد شاعر با جهان را می توانیم متمایز کنیم: توصیف، تعبیر، خلق.

توصیف: همان رونویسی از طبیعت است شاعر به گل، شبنم و نسیم با چشم سر می نگرد و همت ذهن بدوی او،مقصور بر کشف واقعیت طبیعت است. این شیوه کلاسیسم و حتی ایماژیسم است. برای مثال، در این نوع از تصویر سازی، چشم یار به نرگس تشبیه می شود؛ آن جا که حافظ می گوید: قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا. قصد حافظ توصیف یار به کمک عناصر طبیعی بوده است.

تعبیر: اما برخورد احساس با شی و جهان است. شاعر ذات خویش را در اشیا تعبیر می کند و روحیات خویش را بر آن ها می پاشد. طبیعت، گویا مانند انسانی است کمال یافته، یا به نوعی، شاعر ذات خویش را از خلال اشیا وصف می کند. این شیوه رمانتیسم و سمبولیسم است. برای نمونه، در اشعار نیما یوشیج، شب تعبیری نمادین ازسیاهی و ظلمت استبداد و خفقان حاکم بر جامعه است. وای بر من! به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را. نیما وضع اجتماعی موجود را با عناصر طبیعی همخوان می کند.

اما در فرایند خلق: شاعر جهان را به زیر سلطه خیال خویش می کشد و پله های روابط منطقی و عقلانی اشیا را منهدم می کند تا اشیا را کاملاً به تملک خویش درآورد. سخن شاعر نه اشاره به اشیا است و نه لمحه های فراتر از آن بلکه تملک اشیا به معنی آفرینشی نو و اجرای حقیقتی جدید است. شعری که حاصل این نوع تصویرگری است شبیه صاعقه ای است ناگهانی و دهشتناک که نظم جهان و پدیده ها را تغییر میدهد و از آن، حقیقتی خلاق می آفریند. اینجاست که دیگر جایز نیست از تصویر در شعر سخن بگوییم؛ بلکه باید از خلق شاعرانه هستی در تصویر، سخن گفت. سورئالیسم و شیوه های عرفانی به این طریق به خلق هستی تازه‌ای، در جهان شعری دست میزنند. سهراب وقتی می گوید: من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم، تصویری می سازد که تا پیش از سروده ی سهراب، هرگز در ذهنی، پدیدار نبود.

سیر تحول تصویر شعری در ادب فارسی به وضوح، گویای آن است که فرایند تجربه های خیالین شاعرانه، پیوسته روی در دگردیسی داشته و دارد. در شعر سبک خراسانی تصویرهای خیال حسی اند. فراوانی تشبیه حسی به حسی و توصیف های عینی بسیار محسوس است. تشبیه حسی بدوی ترین و ساده ترین تمرین خیال است که از سطح پوسته اشیا فراتر نمی رود. به تدریج با ظهور تشبیه های عقلی و خیالی در شعر فارسی قرن ششم تجربه های شعری خیالی تر میشود. در مرحله دیگر تخیل شعری فارسیان با ورود به عصر استعاره، چهره انتزاعی تری پیدا می کند. ساختار تصویر، خیالی تر و پیچیده تر می شود و تا حدی از سطح نازل ادراک حسی، فراتر می رود. با ورود تجربه های باطنی عارفان به شعر فارسی، ساختار تصویر نیز متحول می شود؛ چنان که از قرن ششم به بعد شاهد تصاویری هستیم که مفهوم آنها به ماورای واقعیت حسی یعنی به عالم روحانی و متافیزیکی تعلق دارد. ظهور نمادهای عرفانی و تمثیلات رمزی محصول تجربه های درون بینانه ی شاعرانی بود که با ایده های فراحسی صوفیانه مشهور بودند و از آنجا که مفاهیم رمزها و نمادهای عرفانی با ادراک حسی و عقلی قابل دریافت نبود؛ دستگاه بلاغت سنتی نمی توانست آنها را در چهارچوب نظام عقلانی و دوقطبی حقیقت و مجاز خود بگنجاند؛ از اینرو چندان به سراغ زبان مجازی صوفیان نرفت. ساختار تصویرهای شعری، در شعر عارفان از بنیاد با تصاویر شعر خراسانی متفاوت بود. پارادوکس های زبان عرفانی، حس آمیزی، تمثیل های رمزی و نمادین پردازی موجب شد که زبان شعر، رازناک شود. مجازهای زبان عارفان در جهان ناپیدای جان ریشه داشت و اندیشه پنهان در پشت تصویر، نامرئی و دست نایافتنی می نمود و تصویرها از دسترس عقل و از حوزه ادراک حسی و عقلی و تجربه های عادی و عمومی دور می شد. در اینجا دو طرف تصویر یعنی اندیشه و صورت، به وحدت تمام رسیده، به نماد بدل می شوند. جهان اندیشه شاعر با جهان اشیا یکی می گردد. در نتیجه تفکیک و تشخیص صورت از محتوا ممکن نباشد. آنجا که مولانا، بشنو این نی چون شکایت می کند، از جدایی ها حکایت می کند را سرود؛ اتّحادی در نی و ذات خود، پدیدار ساخت که نتوان گفت نی به مولانا مانند شد یا مولانا به نی.