وحیده برزه، معلم دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه فرهنگیان:
در ادبیات کلاسیک ایران، آنچه مسلم است قلم در دست مردان این سرزمین بوده است. زنان در گذشتهی تاریخی ایران، فرصت آفرینشهای ادبی را چه در نظم و چه در نثر، به اندازهی برابر با مردان، نداشتهاند. حضورشان محدود به نقشهای سادهی اجتماعی بود. بسیاری از اندیشههای حوزهی ادب، سیاست، عرفان، فلسفه و دین مختص مردان محسوب میشد و اگر نوشتن را صدای اندیشه بدانیم؛ زنان، گویی اندیشهیشان، صدایی برای شنیده شدن، در سیر تاریخ ادبی ایران، نداشته¬است. نمی¬توان جواب قطعی به این دو پرسش داد که آیا زنان در اعصار گذشته، اندیشه¬ای برای عرضه نداشته¬اند و یا فرصت بیان اندیشه را نداشتهاند؟ و چرایی و چگونگی هر پاسخی به این دو پرسش، مبحث بسیار گسترده¬ای را شامل می¬شود. آنچه که در این مجال قصد بیانش را داریم بررسی حضور زنان در ادبیات ایران زمین است و آن هم از تاریخی که زنان، فرصت در دست گرفتن قلم را یافتند. حضور زنان در عرصه نوشتن با انقلاب مشروطه آغاز شد. اگرچه این حضور در ابتدا با تعداد اندکی از نویسندگان زن رقم خورد اما مسیر پیموده شده برای خلق آفرینش¬های ادبی ارزشمند، با سرعتی بیشتر از آنچه که برای دنیای نویسندگان مرد، پیش رفت، طی شد و زمان رسیدن به پختگی در آثار زنان، کوتاه¬تر سپری شد. بعد از همه گیر شدن سواد و گسترش فعالیت¬های اجتماعی زنان، بیش از دیگر عرصه¬های نوشتن، گرایش به نوشتن داستان و رمان در اولین نویسندگان زن ایرانی مشاهده می¬شود. زرفا(1368) رمان را انعکاس خط مشی فرد در جستجوی تمامیت، انسجام و هویتی می¬داند که فرد، تصویر آن را عمیقاً در ذهن دارد. شاید با این تعریف از رمان بتوان ادعا کرد زنان این فرصت را به انعکاس دغدغه¬ی هویت بخشی به خود، تبدیل کردهاند. زنان در طول تاریخ، زبان ابرازِ بودن، نداشته¬اند. تاریخ ادبی در سکوت زنانگی به سر می¬برد. قر¬ن¬ها صدای مادینگی در تاریخ زبان و ادبیات سرزمین کهن ایران، شنیده نشده بود؛ برای مثال ما نمی¬دانیم زن در اعصار گذشته چه تحلیلی از حوادث روزگار مانند جنگ و فقر داشته¬است؟ چه نظرگاهی در مورد مباحث هستی شناسانه داشته¬است؟ آیا در خلوت خود به مفهوم خدا، حیات و عشق می¬اندیشید؟ آیا معنایی برای بودن خود، فراتر از اعمالِ تکانشی جامعه مانند ازدواج و فرزندآوری بدون اختیار و انتخاب، یافته¬بود؟ در دهه¬های اخیر وقتی زنان در شرایط زیستی¬ای قرار گرفتند که توانستند خود را از سلطه¬ی باید ها و نبایدهای تحکّمی فرهنگ اجدادی خود رها کنند و استقلال در مواضع فکری بیابند؛ بیاموزند؛ بفهمند؛ تحلیل کنند؛ نقد کنند و بفزایند بر دانشی که فرصت کسب آن را یافتند؛ شاید نویسندگی رمان، راهبردی برای ابراز اندیشه¬ی جامعه¬ی زنان روشن¬اندیش این عصر شد. نویسندگان زن، زمان درازی، برای نوشتن¬ها سپری نکردند تا به سطح نوشتن برای سرگرمی برسند. اگر نوشتند در سطح بیان دغدغه¬های پنهان خود نوشتند. نوشته¬ها از مخزن زنانگیه خفه مانده در اعصار پشت سر گذاشته، ارتزاق می¬کند. نوشته¬ها از جستجو در معنای هستی و بودگی سخن می¬گوید. می¬دانیم که در رمان فرصت رشد شخصیت¬ها و سیر تکاملی آن¬ها به صورت قهرمان یا ضد قهرمان فراهم است و زنان نویسنده¬ی ایران، رمان را شاید متاثر از فرصت نداشته¬ی تاریخی خود برای ابراز وجود، به عنوان سبک غالب نوشتن، انتخاب کردند. نخستین زنی که داستان، به معنی امروزی آن، نوشته است، ایران دخت تیمور تاش است که داستان “دختر تیره بخت و جوان بلهـوس” را در سال 1309 به چـاپ رساند. زهـرا خـانلری نیـز، “پـروین و پرویز” و “ژاله یا رهبر دوشیزگان” را در سال 1312 و 1315منتشر کرد. پس از آن تا سـال 1327 کـه سیمین دانشور اولین اثر خود، “آتش خـاموش” را منتشـر نمـود، بـه نـام نویسـنده¬ی زن دیگـری بـر نمیخوریم.
در دهه چهل به نوعی با جریان داستان نویسی زنانه مواجه هستیم و افرادی را می¬بینیم که بعد ها از چهره¬های طراز اول داستان نویسی ایران خواهند شد از جمله سیمین دانشور که به گفته محسنی(1384): «جسارت سیمین، به زنان دیگـر نیز جرأت داد که قلم به دست بگیرند و از دنیاي درون و برون خود بنویسند و بدین ترتیب جانی تازه به کالبد بیجان ادبیات زنانه¬ی کشورمان بخشید».اثر ادبی “سووشون” از دانشور، توصیف هنرمندانه دنیای عینی و ذهنی زنان است که میر عابدینی(1387) آن را از بزرگترین توفیق¬های دانشور در این رمان دانست. شهرنوش پارسی پور از مهم¬ترین نویسندگان زن در دهه¬یپنجاه بود. او در نخستین رمـانش “سگ و زمستان بلند” از زاویه¬ی دید دختری مرده به روایت گری می¬پـردازد کـه در اثـر برخورد با مشکلات مبارزی آزاد شده از زندان و رفاه طلبی طبقه¬ی متوسط، دچار سرگشتگی عمیقی شده¬است. در عمده¬ی آثار او زن شهری تحصیل کرده، با دل مشغولی-ها، محدودیت¬هـا و تقلاّهایش آشکار می¬شود. در دههی¬ شصت، علاوه بر نویسندگان دهه¬هـای گذشـته چـون سـیمین دانشـور، گلـی ترقّـی و شهرنوش پارسی پور، زنان دیگری نیز وارد عرصه¬ی داستان-نویسـی شـدند. از جمله¬ی آنـان منیـرو روانی پور و فرخنده آقایی بود. به طور کلّی دهه¬ی شصت را باید دوره¬ی معرّفی نویسندگان جـوان بـه عرصـه داسـتان¬نویسـی زنان دانست. گرچه از لحاظ کیفی، آثار داستانی زنان این دهه تفاوت آشکاری با سال¬های پـیش از آن ندارد، اما از این جهت که زمینه برای ورود نویسندگان زن بیشتری به این عرصه فراهم گردیـد، دوره¬ی مهمی در تاریخ داستان نویسی زنان به شمار میآید.
دوران رشد و بالندگی نویسندگان زن را می¬توان در دهه¬ی هفتاد شاهد بود. زویا پیرزاد یکی از نویسندگانی است که داستان¬نویسی را در این دهه با مجموعه داسـتان “مثل همه¬ی¬ عصرها” آغاز کرد. غزاله علیزاده هم با اثر “خانه¬ی ادریسی¬ها” رنگ تازه¬ای به نویسندگی زنان زد. گلی ترقّی نیز در این دهه بـا نوشـتن مجموعـه داسـتان “جـایی دیگـر” بـا غمـی نوستالژیک در پی هویتی گمشده است که در روزهاي گذشته جا مانده است. کتاب “چراغ ها را من خاموش می¬کـنم” از زویـا پیرزا در 1380 منتشر شد که داستان آن از زبان زنی خانه دار به نام کلاریـس بیـان مـی¬شـود که از مشـکلات تا حدی ممنوعه¬ی زنان در جامعه ایران، سخن می¬گوید. پیـرزاد در این رمان، مدلی از تقابل زن و اجتماع را در چهار چوب محدود خانوادگی نشان داد کـه تـا امروز در داستان کوتاه و رمان بازتولید می¬شود. زنی میانسال بحرانی را از سر میگذراند، او موفّق می¬شود خانواده را که در معرض تند باد حادثه قرار گرفته، حفظ کند. در دهه هشتاد هم نویسندگان زنی چون لادن نیکنام، بلقیس سلیمانی، مهسا محب علی، ناتاشا امیری دست به قلم بردند و در عرصه¬ی نویسندگی زنان ردی از خود بر جای گذاشتند. اگرچه در سال¬های اخیر، رشد و گسترش نویسندگی زنان در ادبیات داستانی ایران را شاهد بوده¬ایم ولی همچنان این عرصه، از حضور بسیاری از اندیشه¬ورزان زن خالیست.