تیرنگ، رقیه سعیدینژاد
دستفروشی پدیده نوظهوری در استان مازندران نیست اما به عنوان یکی از کسب و کارهای غیررسمی است و همواره با چالشهایی روبهرو بوده است اما تقریبا از یک یادو سال گذشته بود که وزارت اقتصاد و دارایی و وزارت کار وعده رسمی شدن این شغل را که تا پیش از این شغل کاذب محسوب میشد به مردم دادند، به نظر میرسد دولت به دنبال رسمیت بخشیدن به فعالیت این افراد است که البته در بسیاری از نقاط دنیا هم این کار انجام شده است که در کنار آن مزایایی هم برای این افراد به دنبال دارد، یکی از این مزیتها این است که با اخذ مجوز دیگر کسی نمیتواند از فعالیت این افراد جلوگیری کند و رسما این افراد مجازند در محدودهای که مجوز دارند فعالیت داشته باشند.در کنار این مساله فعالیت این افراد در آمارها هم خواهد آمد و استفاده رسمیتری در برنامهریزیها و پژوهشها از این آمارها انجام میگیرد.
علیرغم تلاشهای صورت گرفته از سوی شهرداریها برای مبارزه با دست فروشی، این پدیده اکنون وارد فاز تازهای شده ولی هنوز مشخص نیست این پدیده به کدام سو در حال حرکت است.
دستفروشانی در شهرها می بینیم که کلا خلاقیت های خارق العاده ای دارند که به خاطر ابتکاراتی که این دست فروشان از خود به خرج میدهند که در بازار بسیار پردرآمدتر و سری بین سرا در آورده اند و حاضر نیستند از این کار دست بکشند.
برخی از دست فروشان هم از مغازه داران اجناس را می گیرند و کارگران اجاره ای مغازه دار ها هستند در هرصورت دست فروشی برایشان جذاب تر است
بازارهای محلی یکی از بازار های پر مخاطب است که بسیاری از مردم بومی به این بازارهارجوع می کنند و برای گردشگران هم بازارهای محلی بسیار جذاب و پراز لذت است در این بازارها دست فروشانی هستند که اغلب کالاهای دست ساز یا غذا های محلی و صنعت بومی را برای فروش می آورند و حتی صنایع دستی در این بازارهای محللی که به دست دست فروشان فروخته می شود جذابیت خاصی دارد و گردشگران با ذوق بیشتری خرید می کنند.در یکی از این بازار ها به سراغ دست فروشان و گردشگران رفتیم و با آنها گفتگو کردیم:
جوان 24 ساله که 6 سال این کار را می کنندخود را در بازار فروش محصولات به عنوان رقیب مغازهداران می داند:ما در بازار محلی بهتر کار می کنیم و فروش خوبی داریم هزینه هایمان مشخص است و درآمدمان هم کفاف هزینه هایمان را می دهد ولی زمانی که در شهر بساط می کنیم اعتراض مغازهداران، اقدامات شهرداریها هم برای جمع کردن بساط ما اذیت می کند و آزارمان می دهد خداروشکربازار محلی بهتر است. حتی در کنار خیابانها که باعث ایجاد مشکلات مختلف برای عابران پیاده میشویم بعضی وقت ها از همدیگر کتک می خوریم دعوا می کنیم اما اینجا راضی هستیم چون جایگاهمان خاص م مشخص است مردم هم راضی ترند.
مهربانو خانم میانسالی که غذاهای محلی می فروشد:من از وقتی بیوه شدم در بازار محلی دستفروشی میکنم و راضی هستم دوتا دختر شوهر دادم جهیزیه خریدم و سیسمونی نوه ام را تهیه کردم مردم بومی یا گردشگران هم از من خیلی خرید می کنند و مشتری دائمی دارم . بازار محلی خیلی کار خوبی بود
مهدی مرد سالخورده که مرغ و اردک محلی می فروشد: دست فروشی امروز مورد قبول همه قرار هست پسر من هم کمی جلوتر دس فروشی می کند و خونه ساخته و می خواهد عروسی کند بعضی از دستفروشا اینقدر سخت می گیرند وسط راه ناراحت می شوند و می روند ولی باز برمی گردند چون کار خوبی هست و از بیکاری بهتر است و کم کم یک شغل آبرومند شد. در مقایسه با چند سال گذشته، حالا دست فروشی رشد کردهاست و بساط دستفروشان بسیار متنوعتر شده و دستفروشی علاوه بر پیادهروها و گذرگاهها حالا در بازار محلی با مسافران زیادی آشنا شدیم که اتفاقای خوی را رقم زد از شهردار یبایدتشکر کنیم این فرصت را برای ما فراهم کرد
خانم و آقایی که مسافر شهر ساحلی مازندران هستند از لذتی که در بازار محلی می بردند گفتند: ما اصلا یکی از لذت هایمان آمدن به شمال و رفتن به بازار های محلی است همه مواد دست فروشان ارگانیک و محلی و خوشمزه است ما برای خودمان و فرزندانمان خرید می کنیم در بسیاری مواقع حتی نیازی نیست برای خرید برخی اقلام به مغازه مراجعه کنیم بلکه میتوانیم آن اجناس را از دستفروش ها ی محلی که در شهرماست می خریم.
سجاد چند دست فروش اجاره ای داشت و خودش هم دست فروشی می کرد البته همه کارمندانش اقوام بیکارش بودند که نوعی اشتغالزایی برایشان انجام داده بود می گفت: اکنون برخی دست فروشی ها دیگر خودشان کار فروش را انجام نمیدهند، بلکه بساط خود را در بازار محلی پهن می کنند و به فروشنده های اجاره ای می دهند اما من خودم این کار را با علاقه انجام میدهم و گسترش می دهم ، فروشندهای که استخدام می کنم را سر بساط میگذارم و پس از اتمام کار اول مزد اورا می دهم بعد می روم من با تجربه م اعتبار خودم کارآفرینی می کنم و بچه های فامیل را مشغول بکار کرده ام و راضی هستم.
شایان پسر بچه ای که با مادرش در بازار محلی گل فروشی می کند گفت: دست فروشی خیلی خوبه خاله با مردم آشنا می شم و اونها به من محبت دارند شاگردی باعث میشه کار یاد بگیرم و مسافرای زیادی با هجه های مختلف ببینم به آقایون میگم :«گل برای هدیه، گل برای خانمت ببر!» می خندن و خانم اگر همراهشون باشه میگه یه گل برای نمی خری و آقا با لبخند میاد برای خانمش گل می خره و خانمه لبخند قشنگی میزنه منم خیلی خوشحال می شوم خلاقیت به خرج دادم و گفتم بیام گلهایی که برای زن و شوهرا هست و تزیین کنم وتخفیف ویژه یزارم خداروشکر کارم گرفت و کلی فروش دارم که به گل فروش عروس داماد معروف شدم جالبه چندوقت پیش همینجا یه آقا اومد ماشین عروس به من سفارش داد کلی توی اینترنت سرچ کردم گلکاری قشنگی براش انجام دادم .
دخترخانم شیک پوشی همراه مادرش به بازار محلی آمده بود اهل یزد بود و برای خرید سوغات بی تاب بود. گفت: من خیلی سوغات خوبی از این بازار تهیه کردم و از قیمت هغا راضی هستم دست فروشان بسیار مهربانند و احترام مارا حفظ می کنند آنها با زبان محلی صحبت می کردند ولی به محض اینکه می فهمیدند ما غیربومی هستیم بلافاصله فارسی با ما حرف می زدند حتی با همدیگر هفارسی صحبت می کردند تا ما ناراحت نشویم . خیلی عالی بود اجناس با کیفیت و قیمت ها مناسب بود.
حامد کارصنایع دستی انجام می دادو می فروخت در واقع از تولید به مصرف جوان و پرانرژی از اینکار راضی بود اما یک حف جالبی را طررح کرد: یک زمانی ما برای ابیمه اقدام کردیم و گفتندبه زودی دستفروشان می توانند در درگاه ملی ثبت نام کنند و شغلشان رسمیت یابد و این کار موجب میشود تا فعالیت ما شامل بیمه شوداما این کار اتفاق نیفتاد و ما اگر بدانیم بیمه می شویم قطعا حق و حقوق دولت را پرداخت می کنیم و به یک ثبات در کار می رسیم تقاضا داریم ارگان مربوطه مسئولیت مارا به عهده بگیرد و این کارخیر رابرای ما انجام دهد . ما هم سختی های کار خود راداریم بویژه در مازندران که هوا هم گاهی مارا دچار شوک می کند باد و باران و سرما و گرما که بسیار دشوار است.