عنوان کتاب: دا، خاطرات سیده زهرا حسینی
نویسنده:سیده اعظم حسینی، سیده زهرا حسینی
نام ناشر: انتشارات سوره مهر
✓ درباره کتاب
کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی است که به قلم سیده اعظم حسینی نوشته شده است. «دا» از مهمترین و پرفروشترین کتابهای دفاع مقدس و جزو ادبیات جنگ هشتسالهی ایران و عراق است. این اثر در سال ۱۳۸۷ منتشر و روانهی بازار شده است. «دا» خاطرات زهرا حسینی از نخستین روزهای جنگ و حملهی عراق به خرمشهر است.
این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
کتاب دا اثری رئالیستی است که خاطرات جنگ تحمیلی را از زبان زنی که در جنگ حضور داشته است، بیان میکند. «دا» خاطراتی از جنگ است، اما عناصر داستانی زیادی نیز در خود دارد و از همین رو شکل و شمایل رمانی بلند را نیز پیدا کرده است.
«دا»، خاطرات جنگ و روایت زندگی حسینی در دو شهر بصره و خرمشهر است. سیده زهرا حسینی دختری که در زمان جنگ تنها ۱۷ سال داشت، تاریخی را از جنگ روایت میکند که متعلق به ماجرای فتح خرمشهر و وقایع پیرامونی آن است. کتاب دا سه بخش اصلی دارد. بخش نخست کتاب، روایت زندگی حسینی در عراق و مهاجرات اجباری آنها به ایران تحت فشار نیروهای عراقی است. بخش دوم کتاب داستان زندگی حسینی در طی جنگ ایران و عراق در خرمشهر است و بخش آخر به زندگی شخصی نویسنده، دیدار با امام و ازدواج او پرداخته شده است. این اثر بلافاصله پس از انتشار خود به سرعت به فروش رفت و جزو پرخوانندهترین آثار همان سالهاست. این کتاب تا کنون به زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اردو ترجمه شده است و ترجمهی آن به زبانهای اسپانیایی و عربی نیز در فرآیند انجام قرار گرفته است.
✓تکه هایی از کتاب دا
حدودا چهارده سالم بود که کتاب زنان قهرمان را خواندم.
گذشته از زنان صدر اسلام، شخصیت جمیله بوپاشا، دختر مسلمان و انقلابی الجزایری، برایم بسیار جالب بود: پذیرش
این واقعیت سخت بود که دختری جوان با تمام وجود با اشغالگران کشورش وارد مبارزه ای نابرابر شود. او، برای حفظ شرافت و آزادگی مردمش، تمام شکنجه های وحشیانه فرانسوی های متجاوز را به جان می خرد، اما زیر بار ذلت اشغالگران نمی رود
چند سال بعد، وقتی اشغالگران بعثی وحشیانه به وطنم هجوم آوردند و مردم شهرم را به خاک و خون کشیدند، دیگر آسوده زیستن برایم معنایی نداشت، زیرا آموخته بودم آسودگی عدم است و زندگی در ذلت، عين فنا و نیستی، هیچ گاه تصور نمی کردم در آن روزهای آتش و خون بتوانم کودکان مظلوم شهرم و عزیزانم را، که حتی چند روز دوری از آنها آزرده ام می کرد، با دست هایم به خاکی بسپارم که از خون پاکشان گلگون بوده اما همه اینها واقعیت هایی بودند که با آنها روبه رو شدم و هنوز هم با گذشت سالها آنی از ذهنم دور نشدهاند. در این سال ها، بارها، افرادی از جاهای مختلف برای مصاحبه و ثبت خاطرات با من تماس گرفتند و اصرار کردند؛ از جمله شهید والامقام آوینی.