تیرنگ نیوز- روزبه مفیدیان*: از سال ۷۶ در کشور ما گفتمان اصلاحطلبی رفته رفته به ادبیات سیاسی وارد شد و تا امروز دوشادوش تمام فرایندهای سیاسی بارقه ای از اصلاحات به چشم می خورد. در حقیقت اصلاح طلبی را رفرمیست های دهه ۶۰ به لغت نامه سیاسی افزودند اما این واژه سوپرناسیونال در قلب جامعه امروز به یکی از احزاب چپ ایران اطلاق می شود و انقلاب به معنای رفرمیست چندان کارگر نیست. اصول اصلاح طلبی باور به امکان تغییر ساختارهای سیاسی و نظام اقتصادی بنیادی یک جامعه از طریق تغییر تدریجی از درون نهادهای موجود است. این فرضیهٔ انقلاب اجتماعی که حتی مانیفستی برای آن تعریف شده است، در مخالفت با سوسیالیست انقلابی، که معتقد است، نوعی انقلاب برای وقوع تغییرات ساختاری بنیادی لازم است ایجاد شد.
اصلاحطلبی را باید از اصلاحات عملگرایی (پراگماتیسم) متمایز کرد: اصلاحطلبی این فرض است که انباشت اصلاحات میتواند منجر به ظهور یک نظام اقتصادی اجتماعی کاملاً متفاوت از اشکال امروزی نظام سرمایه داری و دموکراتیک شود، در حالی که اصلاحات پراگماتیک تلاشهایی برای حفظ وضع موجود در برابر تغییرات بنیادی و ساختاری را شامل می شود.
بسیاری از نظریه پردازان بر این عقیده استوارند اگر اصلاح طلبان جز خواستگاه اصلی خود نظیر اصلاح ساختارهای اداری، محیط زیستی و آسیب های اجتماعی هدف دیگری از حضور در قدرت بر آیندی از خواست سرمایه اجتماعی آنها داشته باشند و نتوانند به سیاست هایی که نتیجه ای جز پدید آمدن بحران خاتمه دهند، آن وقت است که توانی برای اصلاحات جامعه محور نیز نخواهند داشت.
در اینجا نقش جنبش های اجتماعی بیشتر نمایان خواهد شد و این جنبش اجتماعی به طور حتم نه تنها به شورش اجتماعی نمی انجامد، بلکه شامل اقدامات سازمان یافته هدفمندی است که از تجهیزات مدنی و غیر خشونت آمیز با حمایت مردمی برای پیگیری مطالبات به حق و حقوق شهروندی خود به مدد اصلاح طلبان دموکراتیک خواهد آمد.
در اصل اعتقاد به دموکراسی سبب افزایش قدرت می شود و قدرت را تبدیل به ابزاری برای تقویت برقراری دموکراسی می کند. و در مقابل اگر چنین باوری از اندیشه اصلاح طلبی حذف شود، اتفاقا قدرت تبدیل به هدف می شود و وقتی تبدیل به هدف شد باید به هر قیمتی آن را کسب کرد. که این عامل نقطه آسیب زای گفتمان اصلاح طلبی و در منافات با اصولگرایی و دکترین انقلابی است.
در کشورهاي قدرتمند جهانی و نيمه مقتدر که ابزارهاي اعمال قدرت را اغلب به صورتي کامل و مرسوم در خدمت دارند نخبگان سیاسی مي توانند نقش بی بدیلی در مسير توسعه سياسي داشته باشند. نخبگان و روشنفکران با درک و آگاهی صحیح و آنالیز معضلات کنونی در ساختار جامعه قادر به پیش بینی مسیر احتمالی پیشرفت یا بحطان کشورها هستند و از همین رو دارای جایگاه بخصوصی در هر ملت و فرهنگی می باشند. جوامع متمدن با بهره گیری از هوش و استعداد این نخبگان برای سرعت بخشی به مسیر توسعه پایدار مبادرت می کنند.
در صدر اسلام و دوران پیامبران نیز به اهمیت نقش نخبگان دینی و سیاسی اشاره شده است تا آنجا که سرنوشت جوامع بشری را دستخوش دگرگونی كرده اند. عناصر نخبه یا كارگزارانِ كسانی هستند كه از توانایی و قدرت تأثیرگذاری ویژه ای برخوردارند و جهت و آهنگ تحولات را عمیقا تحت تأثیر قرار می دهند. در متون و منابع دینی كه مشتمل بر توصیه های جامع الاطرافی برای زندگی فردی و اجتماعی است، می توان به مطالبی دست یافت كه در تحلیل پدیده های اجتماعی راهگشاست. با تأمل در نهج البلاغه تحلیل های مبسوطی را در باب تحولات اجتماعی می یابیم كه به بررسی عناصر نقش آفرین و تعیین كننده در این تحولات پرداخته اند. بر این اساس، نقش رهبران دینی و نیز بزرگان و نخبگانی كه از منزلت ویژه ای در میان مردم برخوردارند یا افراد ذی نفوذی كه توانایی های سیاسی، تبلیغی یا مدیریتی برجسته ای دارند و بر سرنوشت جامعه تأثیر می گذارند، مورد توجه بوده است.
قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب در سال ۵۷ به دليل سيطره استبدادي و خودكامگي پادشاهان براي فعاليت نخبگان و اصولا تفكر نخبه گرايي در عرصه هاي سياسي و اجتماعی ارزشي قائل نمي شد و اندک نخبگانی که در دايره قدرت حضور داشتند نيز پس از مدتي كوتاه حذف یا معدوم مي شدند. نخبگاني مانند اميركبير و مرحوم مصدق در مقاطع زماني محدود هرچند منشا تغييرات و تحولاتي در جامعه خود شدند اما از سوي حكومت هاي وقت تحمل نشده و با اعمال خشونت در ادامه راه اصلاحات ناكام ماندند.
با استقرار نظام جمهوري اسلامي نخبگان فكري و سياسي جامعه پس از رهايي از فشارهاي سياسي رژيم پهلوي، فرصت بیشتری يافتند كه به ابراز وجود بپردازند و همواره در طی چالش های بحرانی مملکتی و تهديدهاي چهار دهه اخير نظام اسلامی با ارائه راهبردهای درست و نظريه های منطقی فعال و راهگشای دولت بودند.
طي سالهاي اخير نخبگان سياسي كشور در غياب احزاب توانستند بار اصلي توسعه سياسي و جهت دهي به افكار عمومي را در رويدادهايي چون انتخابات، تحریم های ظالمان، پیشرفت های نظامی و هدایت بخشی اجتماعی به دوش بكشند اما نرسيدن به اجماع و دست نیافتن به هدف واحد ادامه مسیر توسعه را دوردست می نمود.
بسیاری از نخبگان سیاسی که با روش های کنونی نخبه سنجی به رسته مدیران سیاست گذار راه یافتند اعتقاد دارند متدهای انتخاب نخبگان چندان با خروجی های مورد نیاز کشور همخوانی ندارد و جوابگوی نیاز جامعه فعلی ما نیست. در واقع معیارهای معلم و شاگری در دهه ۶۰ چندان کارساز تشخیص و احراز نخبگی افراد، بخصوص به منظور بهره مندی در مدیریت اجتماعی و سیاسی امروزی نیست و باید پارامترهای تخصصی تر و دیالکتیک محورتری را برای این امر برگزید. این بدین معناست که شاخص نمره، معدل، مقاله و اختراع نمی تواند همتراز مدیریت بحران، سیاست، دیپلماسی و تحریم ستیزی باشد. البته شاید بتوان در بحث های چالشی و بحرانی از توان و تمامیت این نخبگان بهره برداری کرد اما هرگز نتوانست با تربیت مدیران و سیاستمداران کاربلد سکاندار کشور در مواقع تاریخی و حساس باشد. احتمالا برای طی مسیر در این وادی از راتبه های دیگری استفاده و روش های عملیاتی تری را برای تولید جهشی تر مدیران استفاده نمود.
نیک می دانیم آینده کشور خواه ناخواه بدست نخبگان و سرآمدان علمی خواهد بود و چه بسا همین نخبگان علمی معادلات سیاسی منطقه و جهان را به نفع خویش تغییر دهند و با استفاده از راهکارهای درست منطقی و با زمینه طبیعی و همخوان با تجربیات عملی بتوانند تاثیرگذاری بالاتری از آنچه امروز بکارگرفته می شوند داشته باشند. کشورهایی که و ملت هایی که امروز نخبگان خود را بهتر آماده پذیرش مدیریت می کنند در آینده مسلما ترن آور بیشتری از این معاملات برد-برد خواهند داشت.
در حقیقت نخبگان همان سربازان شطرنج سیاست هستند که با وجود اینان آینده برای هر بازیگری روشن و درخشان است و نیاز هرکشور در کنار تربیت مدیران نخبه، بهره گیری و استفاده صحیح و نخبه گماری در موقعیت های حساس و ویژه می باشد که تعیین کننده و روشنگر چراغ توسعه جوامع بشمار می رود. به قول پیتر دراکر نخبه همه نخبگان؛ مدیریت برمبنای هدف زمانی به نتیجه میرسد که ما بهراستی هدف را بشناسیم. در نود درصد مواقع ما نمیدانیم هدف چیست!
*مشاور بنیاد نخبگان استان مازندران