تیرنگ:
در جادههای پیچ در پیچ روستاهای مازندران، صدای زندگی جاری است. صدای مرغ و خروس، صدای بچههایی که در کوچه خاکی میدوند و صدای زنانی که پشت خانهها، مشغول پخت نان، دوختن لباس یا آبیاری سبزیجاتاند. اما این تصویر زیبا، روی دیگری هم دارد. زنانی که بار اصلی خانه و گاه مزرعه را به دوش میکشند، با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند که در هیاهوی شهرها به گوش نمیرسد.
در یکی از روستاهای اطراف سوادکوه شمالی، با چند تن از زنان گفتوگو کردیم. فاطمه، ۴۸ ساله، مادری با چهار فرزند، با دستهایی زمخت و چهرهای آفتابسوخته، میگوید:
«ما زنها هم باید خانه را بچرخانیم، هم کنار شوهرمان در شالیزار کار کنیم. نه بیمهای داریم، نه درآمد ثابتی. بعضی روزها حتی پول دارو نداریم. دخترم دانشجوست، شرمندهاش میشوم وقتی پول نداره کرایه رفتوآمد بده.»
زیور، زنی ۳۵ ساله که شوهرش چند سال پیش در حادثهای از کار افتاده، تنها نانآور خانه شده:
«از ادارهای به اداره دیگه رفتم که بتونم وام بگیرم، تا کاری راه بندازم. اما هربار یا ضامن میخواهند، یا مدرکی که ما نداریم. زن روستایی اگه بخواد مستقل باشه، باید کوه جابهجا کنه.»
مشکل دسترسی به خدمات درمانی هم تکرار میشود. لیلا، زنی باردار، میگوید:
«برای معاینه، باید تا مرکز شهر بریم. ماشین گیر نمیاد، جاده خراب، کرایه سنگین. خدا کنه بچهام سالم باشه، ولی استرس ولم نمیکنه.»
در میان گفتوگوها، موضوع اشتغال هم پررنگ است. بسیاری از زنان میگویند صنایع دستی، ترشی خانگی، و کارهای کشاورزی انجام میدهند، اما بازار فروش ندارند.
راضیه، که خیاط است و خیاطی کوچکی برای دوخت چادر و لباس سنتی در خانه دارد، میگوید:
«ما بلدیم کار کنیم، ولی بازار نداریم. نمایشگاه نیست، اینترنت بلد نیستیم. اگه حمایت بشیم، هم درآمد داریم، هم دخترانمان انگیزه پیدا میکنند.»
مسئله آموزش و ادامه تحصیل دختران هم یکی دیگر از دغدغههاست. معصومه، مادر دو دختر نوجوان، با نگرانی میگوید:
«دخترم میخواهد درس بخواند، ولی مدرسه راهش دور است. نه اتوبوس مدرسهست، نه سرویس. خیلی از خانومها میخواهند بچههایشان درس بخوانند، ولی شرایط اجازه نمیدهد.»
آنها میگویند : انتظار دارند مسئولان به وضعیتشان رسیدگی کنند و از آنان حمایت کنند چون بار زندگی روی دوش آنها قرار دارد.