رضا شریعتی، خبرنگار تیرنگ
مازندران را با شالیزارهای سبزش میشناسیم؛ با عطر برنج تازه، با دستان پینهبستهی کشاورزانی که هنوز به خاک وفادار ماندهاند. اما این روزها، برنج مازندران حال خوشی ندارد.
از یکسو خشکسالیهای پیدرپی، تغییرات اقلیم، کاهش آبهای زیرزمینی و ناتوانی در آبیاری، کار را برای شالیکار سختتر از همیشه کردهاند. بسیاری از کشاورزان مجبورند یا از خیر کاشت بگذرند یا به زحمت نیمی از زمینشان را زیر کشت ببرند. هزینهها بالا رفته؛ بذر، کود، کارگر، سم و… هر سال گرانتر از سال پیش میشود.
اما این تنها بخشی از ماجراست. بخش تلختر، دستان پنهان دلالهاست؛ واسطههایی که نه خاک را میشناسند، نه عرق کشاورز را، اما بیشترین سود را میبرند. در زمان برداشت، زمانی که کشاورز نیاز فوری به نقدینگی دارد، دلالها با قیمتهایی پایینتر از بازار وارد میشوند، محصول را میخرند، انبار میکنند، و چند ماه بعد با قیمتی چند برابر به بازار عرضه میکنند.
این در حالی است که کشاورز، که صاحب زمین، بذر و زحمت بوده، در تمام چرخه، کمترین سهم را دارد. نه قدرت چانهزنی دارد، نه دسترسی به بازار نهایی. هیچ نهاد منسجمی برای خرید مستقیم محصول از او وجود ندارد. صنایع تبدیلی هم یا کماند یا غیرفعال.
در این میان، بعضی از واردات بیرویهی برنج خارجی هم میگویند. زمانی که زمان برداشت برنج ایرانی است، واردات بیبرنامه تنها یک نتیجه دارد: ضربه به تولید ملی و بیانگیزه شدن کشاورز.
مازندران، با همه ظرفیتهای طبیعیاش، سزاوار سیاستگذاری دقیقتر در حوزه کشاورزی است. تا زمانی که شالیکاران ما بین بیآبی و بیانصافی گرفتار است، نمیتوان از رونق واقعی کشاورزی سخن گفت.
باید کاری کرد؛ پیش از آنکه شالیزارها از بین بروند .