تیرنگ نیوز – مجید ساجدی فر: تجربه دولت های مختلف به ویژه در دوسه دهه اخیر نشان می دهد معمولا دولت ها در دوره دوم خود با مشکلاتی چون پراکندگی احزاب و جریان های حامی خود مواجه می شوند، از سوی آن ها بارها مورد انتقاد قرار می گیرند و حتی برخی از احزاب موضع اپوزیسیون را می گیرند و سعی می کنند با پروژه عبور از دولت وقت، بیشتر به تداوم حضور جریانی خود بیاندیشند تا هم از زیربار مسئولیت پذیری وضعیت موجود و ضعف های دولت در محقق نکردن وعده های خود، شانه خالی کنند، هم وانمود کنند در صف مردم قرار دهند و منتقد دولت هستند.
احمدی نژاد (دولت مورد حمایت اصولگرایان) و روحانی (دولت مورد حمایت اصلاح طلبان) نمونه های بارز موضوع مطروحه هستند و هر دو جریان سیاسی به جای آن که شرایط خود را به عنوان یک جریان شریک در قدرت و عملکرد دولت درک کنند و بپذیرند، از پذیرش این موضوع سرباز زدند و می زنند.
اصولگرایان احمدی نژاد را اصولگرا ندانسته و اصلاح طلبان روحانی را اصلاح طلب. و هر دو جریان در نهایت از حمایت سیاسی خود ابراز ندامت کردند. اگرچه نداشتن مشی صریح اصولگرایی و اصلاح طلبی از سوی احمدی نژاد و روحانی قابل انکار نیست، به وضوح می توان گفت که بسیاری از مدیران اجرایی کشور در هر دو دولت، گرایش جریان های حامی خود را داشتند یعنی در دولت احمدی نژاد اصولگرایان در قدرت بودند و در زمان روحانی اصلاح طلبان.
مثلا در دولت فعلی، اکثریت بالاتفاق سمت های مدیریتی کشور(از معاون اولی دولت تا سطح وزرا و استانداران و شهرداری و مدیریت شهری بسیاری از کلان شهرها) در اختیار اصلاح طلبان است که نشان میدهد آن ها همچون اصولگرایان در دولت احمدی نژاد در قدرت شریک هستند.
بنابراین اصل این دو موضوع قابل انکار نیست: 1: اصولگرایان حامی شخص احمدی نژاد و دولتش و حتی شریک او بودند و اصلاح طلبان هم حامی تمام قد روحانی. 2: نمی توان نقش جریان های سیاسی را در دولت ها و وضعیت فعلی کشور انکار کرد و گفت احزاب نقشی در وضع موجود نداشته و ندارند!
این بار و در سال پایانی دولت روحانی، تقریبا همان رویه اصولگرایان با احمدی نژاد را از سوی اصلاح طلبان با روحانی شاهد هستیم و همانگونه که اصولگرایان احمدی نژاد را از خود نمی دانستند، اصلاح طلبان هم روحانی را از خود نمی دانند.
اصلاح طلبان که در 4 انتخابات از سال 1392 به بعد پیروز بودند و سهم قابل توجهی در قدرت داشتند، با فرا رسیدن انتخابات مجلس یازدهم، همچون اصولگرایان زمان احمدی نژاد با نقد اقدامات دولت در پی بازسازی اعتماد عمومی بودنند. حتی بخشی از اصلاحطلبان ستادی، علیرغم برخورداری از مزایای قدرت و حضور دوستانشان در پست های بالای دولتی نمیخواهند با کارنامه ضعیف روحانی پا به انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بگذارند و احتمالا تا پروژه «عبور از روحانی» پیش بروند.
از طرفی همانگونه که اصلاح طلبان، اصولگرایان را حامی احمدی نژاد و مسئول عملکرد دولت مهر می دانستند و از آن ها انتقاد می کردند، اکنون اصولگرایان، اصلاح طلبان را مسئول ضعف های روحانی می دانند و از این ها انتقاد می کنند. اما هیچ کدام سهم جریانی خود را از دولت های مورد حمایت خود و وضع موجود نمی پذیرند و حتی برای کسب مجدد اعتماد مردم هم پاسخگو نیستند و غالبا در مواجهه با دولت ها حتی دولت های مورد حمایت خود، ژست اپوزیسیون می گیرند.
اینکه رفتار و تحرکات جریان های سیاسی با دولت ها و مردم چگونه باید باشد را صاحبنظران این عرصه می بایست تبیین کنند یا اگر تبیین کردند، عملی نمی شود. اما آنچه مشخص است رفتار و تحرکات موجود جریان های سیاسی (چه با دولت ها چه با مردم) پسندیده و مطلوب نیست.
اینکه با دولت ها صرفا در تحقق منافع حزبی و گروهی خود همراه باشند و در هنگام پاسخگویی یا ضعف های دولت، خود را کنار بکشند و نقش حمایتی خود را انکار کنند، نه به مذاق دولت ها خوش می آید نه به مذاق مردم.
مردم نیز از اینکه می بینند جریان های سیاسی در ایام انتخابات، حمایت همه جانبه دارند و با پردازش اهداف و شعارهای مختلفِ نامزد یا نامزدهای مورد حمایت، آن ها را تشویق به حضور پرشور می کنند اما در روزهای خاکستری و بد دولت ها همراه نیستند و در هنگام پاسخگویی طفره می روند یا نقش حمایتی خود را انکار می کنند، رفته رفته نسبت به احزاب بی اعتماد شده و آن ها را همراه و همدرد خود نمی بینند و با فاصله گرفتن از آن ها، شاهد آن خواهیم بود که نقش جریان های سیاسی، کمرنگ تر و کمرنگ تر از قبل خواهد شد.
مطرح شدن شعارهایی چون «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» در دی ماه 96 نمونه ای از بی اعتمادی بخشی از مردم نسبت به احزاب است.
حال، انتخابات ریاست جمهوری 1400 در راه است اگرچه مثل انتخابات مجلس یازدهم، شوق اصولگریان و جریان های نزدیک به آن ها برای پیروزی بیشتر است اما انتظار می رود هر دو جریان در رفتارهای سیاسی خود با مردم و دولت ها، تجدید نظر کنند.