توحید اساس احکام اسلامی است
توحید اساس احکام اسلامی است
چرا عده ای اصرار دارند در اذهان عمومی القاء کنند که آیه فوق یعنی بی دینی حق انسان است و در پذیرش دین اجباری نیست؟

 

تیرنگ، بهزاد حقانی گلوگاهی:

« لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی.»
چرا عده ای اصرار دارند در اذهان عمومی القاء کنند که آیه فوق یعنی بی دینی حق انسان است و در پذیرش دین اجباری نیست؟
آنوقت بگویند چون در پذیرش اصل دین اجباری نیست بالتبع پذیرش احکام آن نیز اختیاری است.!!

با این استدلال باید گفت این همه آیات مربوط به عذاب و عقاب و محاکمه و مؤاخذه الهی در دنیا و آخرت ( نعوذ بالله) بیهوده و نا عادلانه است!!
این در حالیست که در سوره نحل آیه ۹۷ حتی پذیرش عمل صالح از هر مرد و زن مشروط به داشتن ایمان به خدا است:
« من عمل صالحا من ذکر او اونثی و هو مؤمن»
اما در مورد اصل کلمه « اکراه »
آیا واقعاً به معنای اجبار است؟ یا به معنی «« ناخوشایند یا بد و ناخوشایندی»»؟
آیات متعدد در قرآن کریم آمده که اکراه یعنی « ناخوشایندی و ناخوشنودی» از امری، مانند موارد زیر:
کتب علیکم القتال و هو کره لکم وعسی ان تکرهوا شیئا…( بقره ۲۱۶)

…ولو کره المشرکون … ولو کره الکافرون ( توبه ۳۳/۳۴)

… فکرهتموه…(۱۲/ حجرات) و…

در حالی که در موارد اجبار از کلمه «« لو شاء… »» استفاده شده است،
مانند:
« لو شاء لهداکم اجمعین (۹ نحل) و آیات دیگری مانند ۱۸/هود و ۱۴۸ انعام و…

خداوند در ادامه آیه لا اکراه فی الدین می فرماید: « قد تبین الرشد من الغی…»
یعنی وقتی راه رشد و بالندگی در دین از ضلالت و گمراهیٕ در بی دینی روشن شد دیگر پذیرفتن دین امری ناخوشایند نیست لذا بی دینی عین بی عقلی است.
در اینجا به نقطه نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی می پردازیم:
علامه طباطبایی (ره):
یکی از عجایب اینست که بعضی‌ از اهل بحث و مفسرین با زور و زحمت خواسته اند اثبات کنند که در اسلام « عقیده آزاد است»
و استدلال کرده اند به آیه شریفه « لا اکراه فی الدین» و آیاتی دیگر نظیر آن.

در حالی که توحید اساس تمام نوامیس و احکام اسلامی است و با این حال چطور ممکن است که اسلام آزادی در عقیده را « تشریع » کرده باشد؟
اگر آیه بالا بخواهد چنین چیزی را تشریع کند آیا تناقض صریح نخواهد بود؟
قطعا تناقض است و آزادی در عقیده در اسلام مثل این میماند که دنیای متمدن امروز قوانین تشریع بکند و آنگاه در آخر , این یک قانون را هم اضافه کند که « مردم در عمل به این قوانین آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند، و اگر نخواستند نکنند.!!!
جوادی آملی:

« لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه» ( حشر ۲۰)

…بشر در نظام تکوین آزاد است و اکراه پذیری در شخصیت وجودی اش راه ندارد،
حال آیا در نظام تشریع هم این گونه است؟

قوانین تکوین فقط از بود و نبود بحث می کند، بحث از حق یا عدم حق، در قلمرو تشریع است،
اگر بگوییم:
بحث از « بود و نبود» حق را مشخص می سازد، یعنی انسان حق دارد// دین را به پذیرد یا از قبول آن سرباز زند.
پس پذیرش دین و موحد شدن و نیز عدم پذیرش و نکون دین ودر نتیجه ملحد شدن، حق انسان است….
در حالی که حقیقت امر این چنین نیست و جمله «« لا اکراه فی الدین»» یک حقیقت تکوینی را بازگو می کند نه « حق بودن»

انسان در خوردن سم و عسل آزادست و می تواند هرکدام را به اراده خود بخورد، اما آثاری که از خوردن این دو غذای مصفا و مسموم ظاهر می شود یکسان نخواهد بود.
در باره عقیده هم انسان با اراده و اختیار خود می تواند هر عقیده ای را انتخاب و اختیار کند اما هر عقیده ای با فطرت او سازگار نیست…
خلاصه اینکه: در این باره محور بحث: توانستن است/ نه حق شرعی داشتن، … آنچه حق اوست حیات معنوی در مقابل مرگ معنوی است.

اعوذ بالله من خطوات الشیطان الرجیم